10 نشانه مردانه برای ابراز عشق
« او نمیگوید دوستت دارم! اصلا شاید دوستم ندارد. شاید تنها به زندگی با من عادت کرده و اگر هر زن دیگری هم جای من بود، با او همین رفتار را میداشت. شاید در جوانیاش یک شکست عشقی عمیق خورده و دیگر نمیتواند مرا دوست داشته باشد. شاید به اصرار خانوادهاش به این ازدواج تن داده و دلش میخواهد دوباره به روزهای مجردیاش برگردد. شاید ... »
اینها حرفهایی است که بسیاری از زنهای ایرانی در دل دارند. زنهایی که همسرانشان میان سنت و مدرنیته گیر افتادهاند و با وجود تمام عشق و احترامی که برای آنها قائل هستند، از عهده گفتن یک جمله ساده برنمیآیند: « دوستت دارم! » این مردها میانهای با گل و هدیه ندارند، جمله عاشقانه بلد نیستند و بعد از بحث بهجای عذرخواهی میخواهند با عادی رفتار کردن، موضوع را به فراموشی بسپارند. اگر شما هم یکی از زنهایی هستید که زیر یک سقف با چنین مردی زندگی میکند، بهتر است قبل از قضاوت کردن با این 10 نشانه مردانه ابراز عشق آشنا شوید.
1 - مرد عمل است
همسر شما یک مرد سنتی است که فکر میکند ابراز احساسات یک کار زنانه است؟ اگر اینطور است شما حداقل تامدتی باید به دنبال نشانه دیگری بگردید و عشقش را از روی آن حدس بزنید. چنین مردهایی دوست دارند به زبان بیزبانی حرف بزنند و شما میتوانید از هزار و یک موقعیت این زبان را رمزگشایی کنید. همسر شما ممکن است « دوستت دارم » را با درست کردن وسایل خانه و کارهای تعمیراتی نشان دهد یا اینکه به جایش حمام را بشوید یا آشغالها را بیرون ببرد.
این دسته از مردها دوست ندارند برای ابراز عشقشان کار هیجان انگیز و بزرگی انجام دهند. آنها بیشتر از آنکه بخواهند شما را متوجه حس خودشان کنند، دوست دارند برایتان یک زندگی آرام بسازند.
در اوج ترافیک دنبالتان بیایند تا راحت به خانه برگردید، بیشتر کار کنند تا در رفاه باشید یا وقتی یک فرد فضول فتنهای علیه شما به پا میکند، بیتفاوت از کنارش بگذرد و نشان دهد به شما اطمینان دارد. این دسته از مردها تمام تلاششان را میکنند تا دنیا جای بهتری برای شما باشد و البته تمام تلاششان را هم میکنند که شما از این موضوع بویی نبرید.
2 - شما را اول صف میگذارد
یک مرد سنتی، اگر عاشق همسرش باشد، بیشتر از آنچه فکرش را کنید، برای زندگیاش وقت و انرژی میگذارد. تقویم او از روی برنامههای همسرش ورق میخورد و تمام تلاشش را میکند که کوچکترین زمان خالیاش را، برای زندگی مشترکش صرف کند. او با یک دستهگل به خانه نمیآید اما تمام سعیاش را میکند که در سریعترین زمان ممکن به خانه برگردد. وقتی که از محل کارش برمیگردد نمیگوید: « دلم برایت خیلی تنگ شده بود » اما با روی باز به خانه میآید و اگر شما تمام روز را تنها در خانه گذرانده باشید، با تمام خستگیاش سعی میکند برنامهای برای بعدازظهر شما بریزد. او دوست دارد یک تنه تنهایی شما را پر کند و اگر هم به خاطر مشغلههایش از پس اینکار برنیاید، با استقبال از برنامههای دیگری که در سردارید، شما را در رسیدن به آرامش بیشتر همراهی میکند. او را بشناسید!
3 - از شما کمک میگیرد
مهم نیست شما مهارت و توانایی انجام آن کار را دارید و مهم هم نیست که او به تنهایی از پس آن کار برمیآید یا نه؛ اگر همسرتان از شما برای انجام کاری کمک میخواهد، با دل و جان همراهیاش کنید. برای مردهایی که اهل گفتن دوستت دارم نیستند، چنین مشارکتهایی نماد دوست داشتن هستند. آنها میخواهند سادهترین کارها را هم با کمک شما انجام دهند و به شما نشان دهند که در تمام ابعاد این زندگی، نقش موثری دارید. برای مردهایی که اهل ابراز علاقه به شیوه مدرن نیستند، کمک خواستن یعنی نشان دادن تمامی احساس. آنها با این خواسته میگویند:
« دوست دارم حتی در ساده ترین بخشهای این زندگی هم همراهم باشی »، پس این همراهی را از او نگیرید و ساده از کنارش نگذرید.
4 - باورهایش را بازنگری میکند
مردهای ایرانی، با یکسری اصول بهدنیا میآیند و رشد میکنند اما اگر همسرتان واقعا عاشقتان باشد، به خاطر شما از اصول قدیمیاش دست برمیدارد. برای هر فردی قضاوت دیگران و اصولی که با آنها بزرگ شده اهمیت دارد، اما یک مرد عاشق، کمی انعطافپذیرتر است و میتواند خط و مرزهایش را برای شما جابهجا کند. او شما را همینطور که هستید میپذیرد و به خاطر راضی نگهداشتن دیگران، برای شما شرط تغییر کردن را تعیین نمیکند. اولویت او نظر و خواسته شماست و به همین دلیل، سعی میکند دیگران را مجاب به تغییر و پذیرفتن شما کند.
5 - خودش را تغییر میدهد
برای همه ما تغییر کردن کار سادهای نیست؛ حتی اگر همسرتان عاشقترین همسر روی زمین باشد، نباید انتظار داشته باشید سریع و آسان ویژگیهایی که دوست ندارید را کنار بگذارد. اما اگر دوستتان داشته باشد، تمام تلاشش را برای تغییر میکند. بهخاطر شما صبورتر میشود و روی موضوعاتی که هیچ وقت برایش اهمیتی نداشته تمرکز میکند. اگر از ظاهرش انتقاد کردهاید، سعی میکند به دلخواه شما لباس بپوشد. اگر برخی حرفها یا برخوردهایش را دوست ندارید، آنها را به خاطر شما تغییر میدهد. اما گمان نکنید این تغییرات یکشبه اتفاق میافتد. شاید او هیچ وقت موفق به تغییردادن خودش نشود اما همین که برای تغییر کردن تلاش میکند، معنای جمله « دوستت دارم» را میدهد.
6 - رویاهایش را بدون شما نمیسازد
یک همسر عاشق، گوشه گوشه زندگیاش را در کنار شما میبیند. برای او هیچ رؤیایی بدون شما امکانپذیر نیست. اگر نامزدتان باشد، تمام تلاشش را میکند که هرچه زودتر با هم ازدواج کنید و اگر همسرتان باشد، برای رسیدن به یک ثبات مالی بیشتر از همیشه قدم برمیدارد. او دوست دارد در کنار شما یک خانواده کامل داشته باشد. از شنیدن خبر حضور یک بچه در زندگیتان، هیجانزده میشود. او هر بعد این زندگی که حضور شما در آن باشد را عاشقانه دوست دارد و از هر اتفاق تازهای در زندگیتان را استقبال میکند. برای او حضور شما در زندگی کافی است و دیگران تنها زمانی اهمیت دارند که بتوانند به بهتر شدن احساس و زندگی شما کمک کنند.
7 - راز هایش را برای شما فاش میکند
بعضی مردها دوست دارند دنیایشان را در بسته برای خودشان نگه دارند. برای یک مرد، گفتن رازهایی که سالهاست از همه پنهانشان کرده آسان نیست. در دنیای آنها این اتفاق تنها بعد از یک عشق و اعتماد جدی میافتد و اگر این اعتماد ذرهای خدشهدار شود، بازهم در دنیای رازهایشان بسته میشود و تا ابد پنهان میماند. پس گمان نکنید حرفهایی که گفتن آنها برای شما آسان است برای همسرتان هم به راحتی قابل بیان است. وقتی زبان باز میکند برایش شنونده خوبی باشید و به او اطمینان دهید هرگز شخص دیگری از حرفهایی که میان شما رد و بدل شده، باخبر نمیشود. برای یک مرد، گفتن حرفهای نگفته، نیازمند رسیدن به یک عشق بیاندازه است و اگر همسرتان شما را برای درد دلهایش انتخاب کردهاست، بدانید که بیش از هر کسی عاشق شماست. در این مواقع نه راهکاری به او ارائه دهید و نه با بیتوجهیتان دلسردش کنید. تنها گوش کنید و نشان دهید با تمام وجود حرفهایش را میفهمید.
8 - پا به پایتان پیش میرود
اگر شما را دوست داشته باشد، با تمام وجود دلش میخواهد راضی و خوشحال نگهتان دارد. شاید او برای یک آخر هفته رمانتیک و پر از گل و هدیه برنامه ریزی نکند، اما با دل و جان حرفهای شما را میشنود و تا حل شدن نگرانیهایتان، شما را همراهی میکند. برای او فرقی نمیکند که شما به خاطر یک مسئله کاری، خانوادگی یا شخصی نگران هستید. او فقط شادی شما را میخواهد و همیشه به دنبال راهحلی برای از میانبردن دغدغههایتان است. او با هموار کردن راه شما در رسیدن به آروزهایتان عشقش را نشان میدهد. اگر قصد ادامه تحصیل دارید، اگر به دنبال هنر هستید و اگر دوست دارید برای بزرگکردن بچهها وقت بگذارید، همسر عاشقتان شما را همراهی میکند تا با سختی کمتری از این مسیرها بگذرید.
9 - شما را همانطور که هستید، میپذیرد
نمیتوانید بگویید هیچ ایرادی ندارید. از ظاهرتان گرفته تا سبک لباس پوشیدن، حرفزدن، وضعیت خانوادگی یا حتی خصوصیتهای اخلاقی، قطعا مواردی وجود دارد که همسرتان در دلش با آنها میانهای نداشته باشد. پس گمان نکنید که « دوستت دارم » نگفتن او، غیرقابل بخشش است. زیرا او با گذشتن از ایرادهای شما یا بخشیدن اشتباهاتتان به شما عشقش را ابراز میکند. برای او شما همینطور که هستید قابل ستایشید و نمیگذارد که به خاطر ایرادهای احتمالی، دیگران به شما خردهای بگیرند. یک همسر عاشق، همیشه پشتیبان شما میماند و در شادی و غم، بیماری و سلامت و ... برخوردی یکسان با شما دارد.
10 - شما را سیبل نمی کند
از همان روز خواستگاری تا زمانی که بچهها بزرگ میشوند و سر زندگیشان میروند، زندگی مشترک شما با مشکلات ریز و درشتی روبهرو خواهد بود. اما همسری که عاشقانه شما را دوست دارد، هرگز از شما بهعنوان حلال مشکلات استفاده نمیکند. اگر سوءتفاهم یا تفاوت عقیدهای میان اطرافیانش و شما فاصله انداخته باشد، شما را به میانه بحران هل نمیدهد و با درایت خودش مشکلات را حل میکند. اگر دوستتان داشته باشد، تلاش میکند رابطه گرم و مثبتی میان شما و اطرافیانش حاکم باشد و البته مسئولیت ساختن چنین ارتباطی را تنها به دوش شما نمیاندازد.
5 راه شگفت انگیز برای گفتن «دوستت دارم»
1- وقتی با خانواده اش هستید
یکی از بهترین و تاثیرگذارترین فرصت ها برای نشان دادن علاقه تان به او زمانی است که در کنار خانواده اش هستید. حتی اگر شما با بعضی از اعضای خانواده اش زیاد آبتان توی یک جوی نمی رود باز هم این قانون در موردتان صدق می کند.
درست است که چون شما او را دوست دارید دلیل خوبی برای این نیست که حتما عاشق خانواده اش هم باشید، چون عشق و علاقه زوری نیست اما دوست داشتن او می تواند انگیزه خوبی برای احترام گذاشتن به خانواده اش باشد و به خصوص دلیلی باشد که او را نزد خانواده اش بالا ببرید و کاری کنید که به او افتخار کنند. این کار را می توانید به سادگی آب خوردن انجام دهید و با این که کار کوچک و ساده ای است اما تاثیرش به اندازه کهکشان هاست!
1- وقتی در کنار خانواده اش هستید خودتان را برایشان شیرین کنید. درست کردن یک غذا یا دسر خاص، انجام یک کار خاص، یا هر چیز دیگری که در نظر همسرتان و خانواده اش خاص باشد (نه در نظر خودتان) می تواند موثر باشد.
2- نزد خانواده اش از او تعریف کنید. هیچ کس نیست که از تعریف کردن خوشش نیاید. تعریف کردن رمز عبور خیلی ساده برای ورود به قلب 9/99 درصد مردم جهان است اما این نوع تعریف کردن خاصیتش چند برابر است: وقتی از او پیش خانواده اش تعریف می کنید باعث می شوید خانواده به خودشان افتخار کنند که چنین شخصی را تحویل جامعه داده اند. همچنین می فهمند که شما چه آدم فهمیده ای هستید و قدر او را می دانید و از این بابت به خود شما هم افتخار می کنند، و از این گذشته آنها حتما این موضوع را به گوش خودش هم می رسانندکه باعث می شود به عشق شما پی ببرد و علاقه اش به شما دو چندان شود.
3- وقتی کنار خانواده ها هستید ممکن است به دوران گذشته برگردید و توجه تان نسبت به هم کمتر شود. در این حالت اگر کارهایی بکنید که توجه تان را به هم نشان دهید، هم به رابطه خودتان کمک می کند و هم خانواده را از اینکه شما مناسب ترین زوج برای هم هستید، مطمئن تر می کند.
4- یک زبان رمزی کاملا محرمانه برای خودتان اختراع کنید تا زمان هایی که به نظر می رسد ظاهرا به هم توجه ندارید، از آن برای نشان دادن علاقه تان استفاده کنید. مثلا با انگشت دو بار روی دستش بزنید، به نشانه دو سیلاب «دوست – دارم»!
2- وقتی به رستوران یا کافی شاپ می روید
معمولا چه کسانی به رستوران یا کافی شاپ می روند؟ آنهایی که هنوز در دوره نامزدی به سر می برند؛ چون می خواهند هم اوقات خوبی داشته باشند وهم بتوانند با هم حرف بزنند و اینجا هم بهترین جاست. خب چرا شما این کار را نکنید؟ به این فکر کنید که کجای دنیا مثل یک کافی شاپ آرام به شما این فرصت را می دهد که بدون دغدغه های زندگی و بدون مزاحمت کسی دو دقیقه روبروی هم بنشینید وهمدیگر را بیشتر بشناسید؟» البته خیلی از همسران هم برای موقعیت های خاص اینجور جاها پیدایشان می شود اما فقط برای موقعیت های خاص.
1- یک رستورانی را که مورد علاقه هر دوی شماست انتخاب کنید و هر بار که دلتان برای هم تنگ شد – اگرچه هر روز یکدیگر را می بینید – با هم قرار بگذارید و به آنجا بروید و دیداری تازه کنید!
2- هر بار که خواستید بیرون بروید، با هم سنگ کاغذ قیچی یا ده بیست سی چهل کنید تا برنده، کافه مورد نظر را انتخاب کند. یا اینکه هر کدامتان نظر خودش را بنویسد و قرعه کشی کنید.
3- مثل آن روزها بهترین لباس هایتان را بپوشید و تمام مدت به چشم های او خیره شوید و اطراف را نبینید – این یعنی که خیلی دوستش دارید!
3- وقتی اسباب کشی دارید
اسباب کشی کردن یکی از پراسترس ترین موقعیت های زندگی است. این استرس می تواند مثبت باشد، به خاطر خانه جدیدی که می خواهید به آن نقل مکان کنید یا منفی باشد، به خاطر همه چیزهایی که به آنها عادت کرده اید یا همه دوستانی که در محل قبلی داشته اید اما مجبورید با همه شان خداحافظی کنید، یا به خاطر این همه کاری که سرتان ریخته. در هر حال، اوقات پراسترس اوقاتی است که بیشتر از همیشه نیاز دارید مورد توجه و محبت قرار بگیرید پس بیکار ننشینید و فرصت طلب باشید!
1- هر کدام از کارت ها و بسته هایی که پر می کنید ودرش را می بندید یک فرصت طلایی است برای اینکه رویش بنویسید «دوستت دارم»! البته اول باید مطمئن باشید که این جعبه را خود او باز می کند، نه کارگرها!
2- قبل از اینکه او وارد خانه جدید شود، خودتان را برسانید و یک یادداشت روی در بچسبانید «آشیانه جدید دو پرنده عاشق»!! اگر خیلی آدم با حوصله و البته کمیهم دست به جیب هستید، ایده نصب بنر خوشامدگویی برای خودتان هم می تواند فکر خوبی باشد!
3- خیلی ساده تر از همه اینها، بگذارید اسباب ها و دکوراسیون را آنطوری که دلش می خواهد بچیند – البته شما هم باید راضی باشید اما زیاد سخت نگیرید. اگر اتاق کار دارد اول آنجا را بچینید و مرتب کنید تا به او بفهمانیدکه به فکرش هستید.
4- اگر تازه ازدواج کرده اید، یک یادداشت توی کیفش بگذارید: «به خانه جدیدمون خوش اومدی!»
4- وقتی تولدش است
روز تولد او یعنی روزی که نیمه گمشده شما پا به این دنیا گذاشت. چون تولد هر سال تکرار می شودوما سال ها در کنار هم زندگی می کنیم، یکی از سخت ترین کارها این است که تصمیم بگیریم برای تولدش چه کار کنیم. چند راه پیش پایتان می گذاریم تا برای دو سه سال آینده خیالتان راحت باشد!
1- به ایمیلش کارت تبریک بفرستید. این کار حس خوبی در او ایجاد می کند. حواستان باشد که این کار جای کادو دادن را نمی گیرد، پس در کنارش هدیه تولد یادتان نرود!
2- اگر از اینترنت سردرنمی آورید، یک مقوای خوش رنگ و چندتا ماژیک و چسب و قیچی و ... تهیه کنید وبا ابتکار خودتان یک کارت قشنگ درست کنید و با خط خودتان برایش یک تبریک جانانه بنویسید «بزرگترین شانس زندگی من قدم گذاشتن تو به سرنوشتم بود، فرشته زندگی من!» یا مثلا «دیدی تولدت یادم نرفته؟!» بعد هم با افتخار آن را تقدیمش کنید. البته این هم نمی تواند جای کادوی تولد را بگیرد.
3- یک آلبوم دیجیتال یا کاغذی از عکس هایش درست کنید و به شکلی خاص آن را طراحی کرده وتقدیمش کنید. این آلبوم نباید یک آلبوم معمولی باشد. شاید لازم باشد از مدتی قبل از تولدش شروع کنید از او عکس های یواشکی تهیه کنید تا با دیدنشان غافلگیر شود.
4- یک دفترچه زیبا بردارید و از همه عزیزانش بخواهید دل نوشت هایشان را برای او در این دفتر بنویسند. آشناهای دور و نزدیک،دوستان قدیمی که کمتر آنها را می بینید، فامیل و آشنا و هر کسی که برایش عزیز است می تواند جزو فهرست تان باشد.
5- یک ایده عالی، تاثیرگذار، احتمالا بدون کوچکترین خرج و واقعا ذوب کننده که هر سال هم می توانید از آن استفاده کنید این است: روز تولدش را به عنوان «روز تو» نامگذاری کنید؛ در این روز هر چیزی که همسرتان گفت فقط باید بگویید «چشششم!» در این مورد موفقیت هیچگونه مسئولیتی را نمی پذیرد!
5- وقتی عزیزی را از دست داده است
ای کاش زندگی سراسر جشن و شادی و خوشی و تولد و ... بود اما این یک آرزوی محال است. بالاخره اتفاقات بد هم برای همه ما پیش می آید و باید بدانید که درست در همین لحظات ناگوار است که او بیشترین نیاز را به شما و عشق و توجه تان پیدا می کند. این وظیفه همه اطرافیان داغدیده است که او را به آرامش برگردانند اما این وسط مسوولیت شما به عنوان شریک عاطفی اش صد برابر بیشتر از بقیه است.
1- سنگ صبورش باشید. بگذارید هر قدر که می خواهد برایتان درد دل کند، گریه کند، خاطرات عزیز از دست رفته اش را تعریف کند. او نیاز شدیدیبه بیرون ریختن احساساتش دارد و شما بهترین همدل و همدمش باشید. اگر شما هم تجربه ای از این دست دارید برایش بگویید اما بیشتر بگذارید او حرف بزند. بدون هیچ نقد و نظری بگذارید حرف بزند و تاییدش کنید. خاطراتی که از آن عزیز دارید با هم مرور کنید و اجازه بدهید سوگواری اش کامل شود. اگر نیاز است، دورش را خلوت کنید تا آسوده باشد.
2- کارهایش را تا جایی که می توانید انجام دهید. نگذارید سختی و زحمت دیگری به جز این غم داشته باشد. اگر قرار است به افرادی تلفنی خبر داده شود، مراسمی تدارک دیده شود و یا هر کار دیگری که روی دوشش است، تمام تلاشتان را برای انجام آنها بکنید. مطمئن باشید تاثیر دارد.
3- به او بگوییدکه برای کم کردن غصه اش چه کاری از دستتان برمی آید، اگرچه شاید هیچ کاری نتوانید بکنید اما به او بگویید که ای کاش می توانستید کاری کنید تا حداقل کمی از غصه هایش کم شود.
٣٦ روش برای جذابیت بیشتر
راه جذب دیگران، دوست داشتن خویشتن است. افراد جذاب به قضاوت در مورد خود و دیگران نمیاندیشند. آنها نشانههای عشق را در میابند. در مورد عشق میاندیشند و با هر عملشان عشقشان را بیان میکنند. (دیپاک چوپرا)
این یک واقعیت است که ما میخواهیم مردم دوستمان داشته باشند و وقتی میگوییم اهمیتی ندارد که مردم در موردمان چه فکر میکنند حقیقت را نگفتهایم.
همه ما آرزو داریم که دوستمان بدارند، به ما احترام بگذارند و به دید مثبت در ما بنگرند. تعاملات انسانی ما برای ایجاد احساس خوب بودن، عزت نفس و شادی حیاتی هستند. وقتی متوجه میشویم که شخصی ما را دوست ندارد یا به طریقی از ما دوری میکند احساسات متفاوتی به سراغمان میآید از خشم و عصبنیت گرفته تا غمی ژرف و ناراحتی بیانتها.
هر یک از ما که تلاش کرده در نظر همه جذاب و دوست داشتنی باشد سرانجام به این نتیجه رسیده که این تلاشی خسته کننده و بیهوده است.
غیر ممکن است که دیگران را مجبور به دوست داشتنتان کنید، زیرا حتی اگر موفق هم بشوید سرانجام در این روند خودتان را گم میکنید. وقتی شما سعی میکنید آنچه باشید که دیگران میخواهند و یا برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران نقش بازی کنید معمولا کسانی که آرزو میکنید جذب شما شوند از شما دور میشوند زیرا نسبت به شما احساس بیگانگی میکنند.
راه جذب دیگران در این است که کاری انجام دهیم که واقعا سخت باشد و این نیازمند این است که در درجه اول خود را دوست داشته باشیم و به خود احترام بگذاریم.
تنها زمانی که ما خودمان را دوست داشتنی میدانیم و وجود، نیازها، عقاید، ارزشها و ویژگیهای شخصی واقعی خود را میپذیریم، به فرمول جذابیت دست یافتهایم. اگرچه همه جذب صداقت شما نمیشوند اما آنهایی که به طرف شما جذب میشوند معمولا دارای هوش هیجانی بالا و افرادی رشد یافته و بالغ هستند که قدر روابط بیپیرایه و حقیقی را میدانند.
دوست داشتن خویشتن، اعتماد به نفس و صداقت کلیدهای اصلی جذابیت هستند. برای افزایش جذابیت و تبدیل وضعیت از "تلاش برای جذب افراد" به جذب خودکارافراد یک سری تغییرات و تدابیر ویژه وجود دارد که میتوانید اتخاذ کنید.
شما میتوانید از این ٣٦ روش زیر برای جذابیت بیشتر خود استفاده کنید.
١) روش زندگی خودتان را داشته باشید.
خود واقعیتان، فلسفه، ارزشها و علائقتان را شکل دهید و تعریف کنید به جای این که ناخودآگاه آنها را از خانواده، همسالان، مذهب یا فرهنگتان بگیرید.
٢) نیاز به تایید دیگران را از زندگی خود حذف کنید.
به خاطر عقاید دیگران یا میل به تایید دیگران کاری را انجام ندهید. به خاطر آنچه برای خودتان مهم و ارزشمند است دست به انجام کارها بزنید.
٣) به غریزه خود اعتماد کنید و دست به تجربههای جدید بزنید.
خود را بشناسید و حتی اگر در این مسیر شکست خوردید آنچه را که باعث لذت شما میشود و برای شما هیجانانگیز است کشف کنید.
٤) دیگران را همان گونه که هستند قبول کنید.
در مورد دیگران قضاوت و انتقاد نکنید. روی نقاط قوت آنها تمرکز کنید. یاد بگیرید که با افراد با روحیه ناملایم بدون کوچک کردن خود رفتار کنید.
٥) واقعا به سخن افراد گوش کنید.
فراتر از گوش دادن و موافقت با آنها عمل کنید. کاری کنید که آنها بفهمند شما واقعا آنها را درک میکنید.
٦) به مشکلات حل نشده در زندگیتان توجه کنید.
رو راست باشید. ببخشید و اگر لازم است تقاضای بخشش کنید انرژی که صرف این مشکلات کردهاید را صرف کارهای بهتری کنید.
٧) زندگی سالمی داشته باشید.
فعالیت ورزشی روزانه داشته باشید. در غذا خوردن از هوا و هوس پیروی نکنید و غذای سالم بخورید تا برای جسمتان مفید باشد. این کار را برای احترام به خودتان انجام دهید نه برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران.
٨) خودتان وارد عمل شوید.
برای انجام کارها منتظر نمانید. خلاق، اهل عمل و یاری رسان باشید.
٩) به افراد نشان دهید که به آنها اهمیت میدهید.
فقط حرف نزنید. به گونهای با آنها برخورد کنید که بفهمند برایشان ارزش قائلید.
١٠) به جنبه مثبت افراد توجه کنید.
نه از این نظر که چه کسانی هستند بلکه از این منظر که چه کسانی میتوانند باشند و این دیدگاه خود را از به آنها منتقل کنید.
١١) مطمئن شوید که نیازهای خودتان محقق شدهاند.
نیازهای اولیه خود را تشخیص دهید و بفهمید برای شما چه چیز در روابط مهم و ارزشمند است.
١٢) به زیبایی سخن بگویید.
سخنان خود را جهت متعالی ساختن، الهام بخشیدن، برانگیختن و تشویق کردن دیگران به کار ببرید. ازانتقاد یا کنایه خودداری کنید.
١٣) به آسانی بخندید.
شاد باشید. زندگی را خیلی جدی نگیرید و به دنبال خلق لذت و شادی باشید.
١٤) شایعه پردازی نکنید.
تصمیم بگیرید که در مورد دیگران به گونهای صحبت نکنید که صراحتا و یا ضمنا انتقادی باشد. اخبار و اطلاعاتتان را به خاطر ارضا حس قدرت و یا دسیسه کردن علیه دیگران افشا نکنید.
١٥) به جای شکایت درخواست کنید.
اگر چیزی از کسی میخواهید به صورت مستقیم درخواست کنید به او غر نزنید و یا پیش دیگران از او گله وشکایت نکنید.
١٦) موقعیتها را به درستی مدیریت کنید.
در اسرع وقت با مهربانی اما به طور واضح به موضوعات منفی رسیدگی کنید.
١٧) جر و بحث نکنید.
لبخند بزنید و مکان را ترک کنید تا زمانی که شرایط یک گفتگوی سالم فرا برسد.
١٨) تنها زمانی که از شما درخواست میشود کمک کنید.
فکر نکنید که دیگران میخواهند شما مشکلاتشان را حل کنید و یا این که شما صلاحشان را بهتر میدانید. فقط آماده باشید و هرگاه از شما کمک خواستند وارد عمل شوید.
١٩) به مشکلات دیگران اهمیت دهید اما بیطرف بمانید.
بگذارید دیگران بدانند که وقتی با مشکلی روبرو میشوند شما واقعا به آنها اهمیت میدهید اما گرفتار مشکلاتشان نمیشوید.
٢٠) با قلبتان ببینید و نه با چشمانتان.
به افراد، سطحی نگاه نکنید. وضعیت مالی، ظاهر و بدنامی اهمیتی ندارند. به دنبال راستی و صداقت در درون شخص بگردید.
٢١) به جای جواب منفی، جواب مثبت ندهید.
وقتی شما به جای نه، بله میگویید دچار خشم درونی میشوید. تنها زمانی جواب مثبت بدهید که دلتان میخواهد و تحت فشار نیستید.
٢٢) به دیگران نشان دهید که حق شناس هستید.
به آنها بگویید و نشان دهید که از اینکه آنها را در زندگی خود دارید خوشبختید.
٢٣) دیگران را سرزنش نکنید.
سعی کنید دیگران را آزار ندهید و باعث نشوید که به خاطر انتخابها تصمیمات و اعمالشان احساس بدی پیدا کنند.
٢٤) بیشتر از آنچه که مورد انتظار است از خود مایه بگذارید.
بیش از حد نیاز کاری را انجام ندهید اما ابتکار عمل داشته باشید و گاهی بیشتر از آنچه که باید از خود مایه بگذارید.
٢٥) در روابط خود همواره مسیر پیشرفت را طی کنید.
کنترل کننده یا وابسته نباشید. روابط را به گونهای پیش ببرید که برای هر دو طرف رو به تعالی و رضایت بخش باشد.
٢٦) شخص بزرگی باشید.
به دنبال این نباشید که اعتبار کسب کنید، دیگران را کوچک کنید یا مورد ستایش قرار بگیرید. دانش و قدرت خود را در زمان مناسب نشان دهید.
٢٧) فروتن باشید.
به خود بخندید، از عیبها و اشتباهات خود آگاهی داشته باشید و قبول کنید که آنها شخصیت شما را تعریف نمیکنند.
٢٨) همیشه آماده یادگیری باشید.
هوش و تحصیلات عالیه خود را به رخ دیگران نکشید. بدانید که همیشه چیزی برای یادگرفتن وجود دارد حتی از کسانی که دانش کمتری دارند.
٢٩) بگذارید انتخابتان کنند.
علاقه صادقانه خود را به دیگران نشان دهید. از کلمه شما بیشتر از کلمه من استفاده کنید. بااشتیاق به دیگران گوش کنید و جنبههای مثبتشان را به آنها گوشزد کنید.
٣٠) به افراد هدایایی دهید که دوست دارند.
هدایایی نخرید که برای خود شما مهم است و یا دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد.
٣١) پیوسته خود را به چالش بکشید.
متوسط نباشید. به معلومات گذشته خود اکتفا نکنید. مدام در حال پیشرفت باشید و در مواجه با فرصتها و نحوه استفاده از آنها خلاقیت داشته باشید.
٣٢) ساده زیستی پیشه کنید.
زیرا باعث میشود شما تحت فشار، عجول، به هم ریخته و یا گیج و سردرگم نباشید. به خودتان زمان و مکانی برای تمرکز بدهید.
٣٣) قدرت فوق العاده زمان حال را بپذیرید.
هیچ چیز ارزشمندتر از این لحظه نیست. آن را به بهترین لحظه ممکن تبدیل کنید.
٣٤) بر خلاف جریان آب شنا نکنید.
با افراد و موقعیتهایی که نمیتوانید تحت کنترل خود قرار دهید مبارزه نکنید. راه آسانتر این است که مسیر خود را تغییر دهید.
٣٥) مسیر رشد را طی کنید.
در مسیر پیشرفت حرکت کنید و گوش به زنگ فرصتهای رشد و تغییر باشید.
٣٦) بپذیرید که شما برای همه جذاب نخواهید بود.
هر چه شما رشد کنید و جذابتر شوید افراد کمتری جذب شما میشوند. اما این تعداد کمتر، گروه شگفت انگیزی خواهند بود.
ازدواجهایی که ریسک بالاتری دارند
زناشویی - مشاوره ها نشان می دهد ازدواجهایی که با شکست روبرو بوده یا در مرحله آشنایی بهم خورده اند وجوه مشترکی زیادی با یکدیگر داشته اند که بر اساس دسته بندی به 8 دسته طبقه بندی می شوند، لذا شایسته است افرادی که جهت آشنایی و ازدواج جزء این دسته بندی ها هستند محتاط تر عمل کنند.
دسته اول: ازدواج هایی که قبل از 25 سالگی آقایان و قبل از 23 سالگی خانم ها صورت پذیرفته
با توجه به عدم ثبات معیار های انتخاب همسر، عدم شناخت فردی و شرایط پیرامون، عدم استقلال فکری، مالی و ضعف تصمیم گیری، انتخابهای احساسی و عدم شناخت کافی از جنس مخالف، این دسته از ازدواج ها یکی از پر ریسک ترین نوع ازدواج ها به شمار میرود و افرادی که در این رده سنی تصمیم به ازدواج و طی مراحل آشنایی دارند لازم است آموزشهای لازم را جهت ارتباط و شناخت صحیح کسب نمایند وبا مشاور و راهنمایی خانواده ها نسبت به آن اقدام نمایند.
دسته دوم: ازدواج به علت نیاز جنسی
اگر چه بخش اعظم دلیل ازدواج مردان میتواند به منظور تامین غریزه جنسی آنها باشد و این حق عرفی و شرعی آنهاست، اما نیاز جنسی نباید تنها دلیل ازدواج باشد چرا که پس ازتامین شدن آن فشارحاصل از شرایط پیرامون زندگی و مسئولیت پذیری و عدم برنامه ریزی میتوانند باعث شکست در ازدواج شود.
دسته سوم: ازدواج تحمیلی
ازدواجهایی که به طرفین از سوی خانواده یا بر اساس رسم و رسومات تحمیل می شود و بعضا ازدواجهای فامیلی میباشند که علاوه بر اینکه درصد شکست در ایندسته از ازدواجها زیاد است، میتواند باعث گسترش خیانت های جنسی و عاطفی زوجین نسبت به یکدیگر شود همچنین باعث سرخوردگی و ضعف در استقلال فکری و تصمیم گیری افراد شود.
اگر چه انسان مجذوب زیبائی ها می شود و نمیتواند به ظواهر بی اهمیت باشد اما از آنجایی که ظاهر در ابعاد مختلف در گذر زمان عادی می شودلذا با توجه به تجارب مشاورین توصیه می شود زیبایی ظاهری در کنار سایر خصوصیات فردی و شخصیتی افراد ملاک انتخاب همسر باشد نه تنها دلیل انتخاب
دسته چهارم: ازدواج هایی که بواسطه ظاهر و موقعیت اجتماعی طرفین صورت میپذیرد
اگر چه انسان مجذوب زیبائی ها می شود و نمیتواند به ظواهر بی اهمیت باشد اما از آنجایی که ظاهر در ابعاد مختلف در گذر زمان عادی می شود و پس از سایر خصوصیات که اکثرا باطنی هستند نمود میکند لذا با توجه به تجارب مشاورین توصیه می شود زیبایی ظاهری در کنار سایر خصوصیات فردی و شخصیتی افراد ملاک انتخاب همسر باشد نه تنها دلیل انتخاب.
دسته پنجم: ازدواجهایی که در آن زن نسبت به مرد برتری دارد
مسئله این نیست که خانم ظرفیت برتری نسبت به آقایان ندارند بلکه یکی از دلایل درونی خانم ها جهت ازدواج نیاز به یک تکیه گاه قوی است پس در ازدواج شایسته است مرد در چند عامل برتری داشته باشد.
1- سن ( بیشتر بودن سن مرد نسبت به زن )
2- وضعیت اقتصادی و وجه اجتماعی ( بالا بودن جایگاه شغلی مرد و درامد وی )
3- قد ( شایسته است مرد از زن بلندتر باشد همچنین در احادیث پیامبر(ص) در مورد ازدواج در این مورد نیز توصیه شده است )
دسته ششم: ازدواج های راه دور
شناخت صحیح یکی از ارکان اصلی جهت انتخاب شایسته همسر است و در شناختهایی که دو طرف نسبت به یکدیگر در فاصله مکانی دوری قرار گرفته اند بخش اعظم ارتباط بوسیله اینترنت، تلفن و یا پیامک صورت میگیرد که این سطح از شناخت نمی تواند قابل اکتفا جهت اتخاذ مهمترین تصمیم زندگی افراد باشد، همانطور که در مشاوره های صورت گرفته این مسئله نمود کرده است لذا حتی المقدور حتی با توجه به شرایط سختی دوری راه در صورتی که دوطرف میل به شناخت و ازدواج دارند لازم است این ارتباط حتما با اطلاع خانواده ها همرا ه باشد و شرایط به گونه ای باشد که دو طرف بعد از هر 10 دفعه مکالمه تلفنی یک دیدار حضوری داشته باشند.
دسته هفتم: ازدواج هایی که دو خانواده دارای دو فرهنگ مختلف هستند
خانواده مهترین نقش در تربیت فرد بازی می کند، اختلافات خانوادگی زمانی بیشتر می شود که دو خانواده آداب و رسوم و فرهنگ مختلفی داشته باشند معمولا این اختلافات شامل: اختلاف ب سر مهریه – اختلاف بر سر مراسم – اختلاف در زمینه دخالت های خانوادگی – اختلاف سلیقه لذا فشار روحی و استرس زیادتری بر طرفین وارد می شود، حتی المقدور شایسته است وصال با خانواده ای هم فرهنگ صورت پذیرد.
دسته هشتم: ازدواجهای اینترنتی
ازدواجهای اینترنتی پدیده ای که روبه افزایش است ومتاسفانه باعث افزایش آمار طلاق شده است، شناخت اینترنتی نمیتواند به هیچ وجه شناختی صحیح باشد و بواسطه تایپ و درج کلمات به سطح مناسبی از شناخت نسبت به فرد مقابل دست یافت از اینرودرصد ریسک در ازدواج های اینترنتی بسیار بسیار بالا میباشد.
همچنین واحد مشاوره پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده، توصیه میکند در هر فرایند و سطح آشنایی اطلاع خانواده ها میتواند در انتخابی منطقی و امن تر تاثیر گذار باشد لذا افراد از ارتباط های پنهانی به منظور شناخت اجتناب کنند.
عجیبترین مدلهای خواستگاری کردن
وقتی صحبت از ازدواج میشود، مردها سختترین وظیفه را بر دوش دارند، باید پا پیش بگذارند از دختر مورد علاقه خود خواستگاری کنند.
در این بین مردانی هستند که برای این که لحظه خواستگاری را به یادماندنیتر و شیرینتر کنند دست به اقدامات عجیب و غریبی میزنند تا بلکه دل محبوب خود را بدست بیاورند و جواب مثبت را از او بگیرند.
خواستگاری در بی وزنی:
یک مرد آمریکایی از دختر مورد علاقهاش در کابین یک بوئینگ ٧٥١ در حالی که در فضا شناور بودند، خواستگاری کرد. این مرد جوان به عنوان هدیه تولد نامزد چند سالهاش، او را به یک سفر با هواپیمایی که شرایط حاکم در فضا را شبیه سازی میکند دعوت و سپس هزاران متر بر فراز دریا و در حالی که هر دو در فضای کابین شناور بودند، از او خواستگاری کرد.
خواستگاری در میان شعلههای آتش:
تاد، یک بدلکار عاشق که به دنبال شیوه جالبی برای گرفتن جواب مثبت از دختر مورد علاقهاش بود تصمیم گرفت تا برای این که او را تحت تأثیر قرار دهد از یک سکوی بلند درون یک استخر و در حالی که آتش او را فرا گرفته خود را پرتاب کند. برای این منظور تاد لباس مخصوصی تن کرد و در مقابل چشمان دختر خود را آتش زد و به سرعت از سکو به درون استخر پرید. پس از چند ثانیه تاد صحیح وسالم از استخر بیرون آمد در مقابل چشمان بهت زده ملیسا، زانو زده و از وی تقاضای ازدواج کرد.
خواستگاری در ارتفاع ٦٠٠٠ متری:
ماتئو مارتینز، چتر باز ماهر، از دختر مورد علاقهاش در شرایطی که هر دو در ارتفاع ٦٠٠٠ متری از سطح زمین آماده انجام پرش با چتر بودند خواستگاری کرد.
خواستگاری از طریق آگهی بازرگانی:
راند به دنبال رمانتیکترین روش برای خواستگاری از دختر رویاهایش بود و به این فکر افتاد که در بین برنامه تلویزیونی مورد علاقه دوست دخترش ظاهر شود و از او تقاضای ازدواج کند. بنابراین با برنامه مورد علاقه همسرش تماس گرفت و در ازای پرداخت مقداری پول آنها حاضر شدند که برای چند دقیقه تصویر راند را در زمان پخش اگهیهای بازرگانی به روی آنتن بفرستند.
در ٦ فوریه سال ٢٠٠٦ ملیسا در حال تماشای برنامه خود بود که ناگهان تصویر راند روی صفحه تلویزیون او ظاهر میشود و از او سوال معروف "با من ازدواج میکنی" را میپرسد و ملیسا هم که بسیار ذوقزده شده بود همانجا جواب مثبت را میدهد. اگر چه راند قادر به شنیدن آن نبود.
خواستگاری مجازی:
برنی پنگ ٢٦ ساله اهل نیوجرسی حدود یک ماه برای برنامهریزی مجدد بازی تلاش کرد و موفق شد که طوری آن را برنامهریزی کند که زمانی که تیمی لی، دختر مورد علاقهاش آن را بازی میکند و امتیاز بالایی کسب میکند یک انگشتر نامزدی صورتی بر روی صفحه به همراه سوال "با من ازدواج میکنی" پدیدار شود.
شرکت سازنده این بازی زمانی که متوجه شد برنی بازی آنها این چنین ماهرانه هک کرده نه تنها از وی شکایت نکرد بلکه حاضر شد بخشی از هزینه ازدواج او را متقبل شوند.
خواستگاری با چتر:
شان پالمگرن، یک عاشق خلاق آمریکایی، برای خواستگاری از دختر مورد علاقهاش به تعداد حروف عبارت انگلیسی “will you marry me” چتر خرید و بر روی هر یک، یکی از واژههای این جمله را نوشت. سپس آنها را بین تعدادی از دوستان خود پخش کرد. شان از دوست دخترش، بتسی، خواست تا با هم در یک پارک قدم برنند. همین طور که در حال قدم زدن بودند، بتسی چند مرد را دید که همهگی زیر آفتاب چتر بالای سر خود گرفتهاند. او از این اقدام آنها تعجب کرد و اما دیری نپایید که تعجب او تبدیل به احساس شوق فراوان شد. با اشاره شان ناگهان همه چترها پایین آورده شدند و عبارت "با من ازدوج می کنی" را در مقابل چشمهای بتسی نقش بستند.
استفاده از تام کروز برای خواستگاری:
جائو کارتینر یک تصویربردار است که برای شبکه RTP پرتغال کار میکند. وی در فرصتی که تام کروز برای انجام یک مصاحبه در این شبکه حاضر شده بود از او خواست تا از طرف او از سونیا، دختر مورد علاقهاش خواستگاری کند. جائو یک کلیپ از تام کروز تهیه کرد و با موافقت RTP این کلیپ از طریق این شبکه پخش شد. در این کلیپ تام کروز از جانب جائو از سونیا خواستگاری کرد.
اجاره یک گروه تئاتر برای بازی صحنه خواستگاری:
یک سرمایهدار مشهور اوکراینی برای خواستگاری یک گروه تئاتر را اجاره کردو به کمک آنها نماشنامهای با عنوان "رمانتیکها" تهیه کرد و خود نقش اول آن را بر عهده گرفت. در روز اجرای این نمایش جنادا زالینسکس ٣٦ ساله دختر مورد علاقه خود، ویکتوریا، را به دیدن این نمایش دعوت کرد. جنادا در حالی که یک نقاب به صورت داشت روی صحنه آمد و در حالی که قرار بود عشق خود را به بازیگر زن مقابلش ابراز کند رو به ویکتوریا که در میان تماشاگران نشسته بود کرد و گفت: "دختری که دوست دارم نامش ویکتوریاست و در ردیف ششم نشسته است. ویکتوریا با من ازدواج میکنی؟"
بیوگرافی الهام حمیدی :
- متولد 8/9/56 در شهر تهران است و دو برادر دارد که از خودش کوچکتر هستند.
- پدرش در جوانی تئاتر کار میکرده، عموی پدرش گوینده رادیو بوده و در واقع این استعداد در خانواده آنها وجود داشته است.
- از هفت سالگی در تمام تئاترهای مدرسه شرکت کرده که این مسئله گاه با اعتراض مادرش همراه بوده است.
- ازدواج کرده است اما همسرش در زمینه هنری فعالیت نمیکند.
- تحصیلاتش را در رشته حسابداری در دانشگاه رودهن به پایان رسانده و از همین دانشگاه لیسانس گرفته است.
- یک ترم به کلاسهای بازیگری رفته است و همان کلاسها بود که برای بازی در «آوایی در گلستان» آقای رامین لباسچی انتخاب شد.
- مردم او را با «مسافری از هند» میشناسند. او در این سریال نقش پروانه را بازی میکرد.
- بسیار کدبانو و خانه دار است. آشپزیاش بسیار خوب است و سعی میکند هر کاری که انجام میدهد به نحو احسن باشد.
- گریم او برای خیلی دور خیلی نزدیک آنقدر خوب انجام شده بود که یکی از همکارانش در نگاه اول او را نشناخته بود و فکر میکرد او از بازیگران بومی است.
- تا به حال در معجزه ازدواج، کوی دامون، نقش سنگ، جوان امروز، مسافری از هند، باران عشق، خیلی دور خیلی نزدیک، زیر تیغ و شوق پرواز بازی کرده است.
- بازی در مسافری از هند، در عین حالی که تجربیات فراوانی به همراه داشت از لحاظ روحی تاثیر عمیقی روی او گذاشت به طوری که تا مدتها حس افراد شکست خورده را داشت.
- از بین بازیگران ایرانی علاقه فراوانی به عزتا… انتظامی و اکبر عبدی دارد و از بین خانمها فاطمه معتمدآریا و گوهر خیراندیش را دوست دارد.
- عاشق صدای اصفهانی، عبداللهی و رضا صادقی است. او به هر دو موسیقی سنتی و پاپ علاقه مند است.
- در فیلم سرگیجه هم با کوروش تهامی همبازی بود. علاوه بر تهامی بازیگرانی چون مهدی سلوکی و کامبیز دیرباز هم بازی میکردند.
- اصلا به فوتبال علاقه ای ندارد، طرفدار هیچ کدام از تیمهای کشور نیست اما بازیهای تیم ملی را دنبال میکند.
- از بین کارگردانان، کارهای مجید مجیدی را خیلی دوست دارد. تماشای بچه های آسمان او را به شدت تحت تاثیر قرار داد.
- تماشای فیلم بچه های آسمان آنقدر روی او تاثیرگذار بود که هنگام خروج از سینما دلش میخواسته کفشهایش را در آورد و به افراد نیازمند ببخشد.
- به نظر او خداوند از طریق نشانه ها با انسان حرف میزند اما روزمرگی و غرق شدن در خواسته های مادی زنگاری است که مانع ازدیدن خداوند میشود.
- در جشن خانه سینما جایزه بهترین نقش مکمل را از آن خود کرد تا همگان بیشتر تواناییهای او را تایید کنند.
زندگینامه بهنوش بختیاری از زبان خودش:
من در 29 اردیبهشت 1354 در تهران به دنیا آمدم. کودکیام مثل کودکی خیلیهای دیگر با کلی امید و آرزو سپری شد. من هم مثل خیلی از هم نسلان و هم جنسانم به زندگی نگاه میکردم. با همان رویاهای دست یافتنی و دست نیافتنی. بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان وارد دانشگاه آزاد شدم آن هم در رشته مترجمی زبان فرانسه. این رشته را تا گرفتن مدرک کارشناسی در واحد تهران مرکز گذراندم و بعد با ورودم به دنیای سینما تمام چیزهای اطرافم تغییر کرد. بگذارید ماجرای سینما را کمی مبسوطتر بگویم. من قبل از بازیگری به عنوان منشی صحنه به سینما وارد شدم. در کنار آن در مدرسه «رسام هنر» یک دوره یک ساله تئاتر را هم زیر نظر خانم مهتاب نصیرپور گذراندم.
از خاطرات خوش آن سالها میتوانم به کار در پشتصحنه فیلم «مهمان مامان» استاد داریوش مهرجویی اشاره کنم که در سمت منشی صحنه در کنار سایر عوامل تولیدی این فیلم حضور داشتم اما در همان دوران هم سودای بازیگری و بازیگر شدن را در سر میپروراندم. سرانجام سال 1375 بود که این فرصت برایم به وجود آمد و در مجموعه «هوای تازه» ساخته آقای محمد رحمانیان بازیگری را آغاز کردم و به عرصه جدیدی در دنیای سینما وارد شدم. همان چیزی که گفتم سودایش را در سر داشتم و همین اتفاق باعث شد تا امروز بازی کنم و در کنار شما باشم و خیلی از شما من را به عنوان یک بازیگر بشناسید تا یکی از عوامل پشت صحنه فیلم. خواندن البته از نوع مجازش یکی دیگر از دغدغههای همیشگیام بود.
در تمام این سالها و در کنار بازیگری کلاسهای آوازم را رها نکردم و ادامهاش دادم. فکر میکنم این تمام ماجرای حضور من تا امروز در کنار شماست. چیزی که توضیح بیشترش خارج از حوصله این صفحات است. فقط در پایان دلم نمیآید به نام یکی دونفر که در پیشرفت کاریام خیلی به آنها مدیون هستم اشاره نکنم. کسانی که امروز در میان ما نیستند و شاید این اشاره به آنها ادای دینی باشد به محبتهایی که در حق من داشتهاند. اول از همه زندهیاد حمیده خیر آبادی که مثل فرزندی به او علاقه داشته و دارم و بعد هم زندهیادان اردشیر افشینراد و مهدی ابالسلط. روحشان شاد.
در هنگام ناامیدی موسیقی گوش کنید
اگر چه ماساژ بدن میتواند ناامیدی را کاهش دهد، اما تحقیقات جدید نشان میدهد یک روش ارزانتر، راحتتر و موثرتر وجود دارد و آن گوش دادن به موسیقی است.
یک تحقیق جدید نشان میدهد ماساژ دادن میتواند میزان ناامیدی را در بیماران تا ٥٠ درصد کاهش دهد. اما محققان متوجه شدند گوش دادن به یک موسیقی ملایم و لذت بخش اثر بهتری در کاهش علائم ناامیدی در انسان دارد.
"کارن شرمن" از موسسه تحقیقات سلامت در این باره گفت: پی بردن به این موضوع که گوش دادن به موسیقی میتواند تا این اندازه به کاهش علائم ناامیدی در انسان کمک کند، ما را شگفت زده کرد. این موضوع نشان میدهد فواید ماساژ دادن بیشتر مرتبط به پاسخ آرامشبخشی است که بدن دریافت میکند.
این اولین بار است که تحقیقاتی در مورد فواید ماساژ در کاهش علائم ناامیدی در بیمارانی که به شدت به این اختلال روحی دچار هستند انجام میشود.
برای بررسی این موضوع محققان به ٦٨ بیمار مبتلا به ناامیدی انواع مختلف روشهای درمانی را تجویز کردند .تعدادی از آنها ١٠ جلسه ماساژ یک ساعتی دریافت کردند و به تعدادی دیگر توصیه کردند که دراز کشیده و به موسیقی ملایم گوش کنند.
در این تحقیقات مشخص شد تقریبا همه این روشها به یک میزان میتواند در کاهش علائم ناامیدی در انسان موثر باشند.
شرمن در این باره گفت: به این ترتیب گوش دادن به موسیقی میتواند به عنوان یکی از بهترین روشها در کاهش علائم ناامیدی در بیمارانی که به این اختلال دچار هستند به کار بیاید. گوش دادن به موسیقی بسیار کمهزینه است و میتواند مانند دیگر روشها به انسان آرامش دهد.
نتایج این تحقیقات در نشریات ناامیدی و افسردگی به چاپ رسیده است.
مراقب آنچه که میگویید باشید
هنگامی که جوان بودم زندگی خانوادگی وحشتناکی داشتم. تنها به این دلیل به مدرسه میرفتم که بتوانم چند ساعتی از خانه دور باشم و خودم را میان بچههای دیگر گم کنم. عادت کرده بودم مثل یک سایه، بیسر و صدا به مدرسه بیایم و به همان شکل به خانه برگردم. هیچ کس توجهی به من نداشت و من نیز با کسی کاری نداشتم. ترجیح میدادم هیچ توجهی را به خود جلب نکنم زیرا باور داشتم همه از من بدشان میآید. گرچه در خلوت خود تمنای دیده شدن و توجه را داشتم.
زندگی سایهوار من به همین شکل میگذشت تا این که لنی (Lenny)به مدرسه ما آمد. لنی دبیر ادبیات انگلیسی در دبیرستان ما بود. ٤٢ ساله، با ریش کم پشتی که تمام صورتش را پوشانده بود و لبخند دلنشینی که همیشه بر لب داشت. ریز نقش و پر جنب و جوش بود و اصرار داشت او را با نام کوچک صدا کنیم. برای اولین بار در زندگیام کسی به من توجه کرد و با من مهربان بود. برای اولین بار در زندگیام کسی مرا میدید، لنی!
متاهل بود و یک فرزند داشت. عاشق همسرش بود و معلوم بود که توجهش به من رنگ دلباختگی ندارد. گاهی پس از پایان ساعت درس در مدرسه میماند و با هم حرف میزدیم. از این که به حرفهایم گوش میداد تعجب میکردم و لذت میبردم و زمانی که کیف چرمیاش را بر میداشت و میگفت: "خوب بهتر است بروم." هرگز لحنش به شکلی نبود که حس کنم از بودن با من خسته شده است. برخلاف دیگران، به نظر میرسید از بودن با من خوشش میآید. حتا یک بار مرا به خانهاش دعوت کرد. همسرش برایمان نان خانگی پخته بود و من با شگفتی دیدم که لنی برای فرزند کوچکش کتاب داستان میخواند. رویداد عجیبی که هرگز در خانواده خودم ندیده بودم!
لنی توانست نظر مرا نسبت به خودم تغییر دهد. او به من گفت که میتوانم یک نویسنده شوم. گفت نوشتههایم پر از احساس هستند و او از خواندنشان لذت میبرد. ابتدا باور نکردم. خودم را موجود بیارزشی میدانستم که کاری از او ساخته نیست و ایمان داشتم لنی به خاطر تشویق من دروغ میگوید. اما او یک بار در میان کلاس و در برابر چشمان تمام همکلاسیهایم، به خاطر متن ادبی که نوشته بودم برایم دست زد و به همه گفت که من میتوانم یک نویسنده بزرگ شوم. زمانی که به اتاق آموزگاران میرفت دیدم که در راه با سایر دبیران در مورد من و متنی که نوشته بودم حرف میزند.
همان روز تصمیم گرفتم یک نویسنده شوم، چون لنی این طور میخواست. اما متاسفانه اغلب میان آنچه که میخواهید و آنچه که واقعا انجام میدهید سالها فاصله وجود دارد و من زمانی شروع به نوشتن کردم که بیست سال از آن روز میگذشت.
در همان سالی که لنی مرا تحسین کرد، به دلیل مشکلات شدید خانوادگی، کشیدن سیگار را در پانزده سالگی شروع کردم. سال بعد، هم مشروب میخوردم و هم مواد مخدر استعمال میکردم. هنوز هم لنی را دوست داشتم و با این که دیگر معلم من نبود او را گاه گاهی میدیدم تا این که خبردار شدم لنی مبتلا به سرطان شده است. از شدت غم داشتم دیوانه میشدم. به خودم، دنیا و به خدا بد و بیراه میگفتم. نمیدانستم چرا مردی به این خوبی باید در جوانی از دنیا برود (زمانی که جوان هستیم انتظار داریم دنیا به همان شکلی باشد که ما میخواهیم). به دیدنش رفتم. برخلاف آنچه که تصور میکردم با این که لاغر و رنگ پریده شده بود، آرام و خوشرو بود. همان لبخند همیشگی را بر لب داشت و مثل همیشه از دیدن من خوشحال شد. رفته بودم تا به او دلداری بدهم و به زندگی امیدوارش کنم اما گریه امانم را برید و نتوانستم هیچ حرفی بزنم. در عوض او بود که مرا دلداری میداد و میخواست به زندگی امیدوارم کند. از من خواست اعتیاد را ترک کنم و زندگی را دوست بدارم چون ارزش دوست داشته شدن را دارد.
از خانهاش که بیرون آمدم تصمیم داشتم مانند او زندگی کنم. دوست داشتم زمانی که هنگام مرگ من نیز فرا میرسد بتوانم مانند لنی به همین اندازه آرام، صبور و راضی باشم. اما نشد. نتوانستم در برابر مشکلات خانوادهام دوام بیاورم و تنها چند روز بعد از ملاقاتم با لنی از خانه فرار کردم و به لندن رفتم.
بیست سال گذشت. تمام روزهای این بیست سال را در اعتیاد و فساد غوطه خوردم. از تمام مردم و از خودم متنفر بودم. هیچ اعتقاد، هیچ باور و هیچ ایمانی را قبول نداشتم. در زندگی هیچ هدف، هیچ امید و هیچ آیندهای نمیدیدم و زندگی برایم تنها عبور کُند روزها بود. روزی به طور اتفاقی و برای این که از سرما فرار کنم وارد یک گالری نقاشی شدم. درون گالری یکی از همکلاسیهای قدیمیام را دیدم. قبل از این که بتوانم از دیدش فرار کنم، مرا دید و به طرفم آمد. هیچ اشتیاقی نداشتم که از شهری که در گذشته در آن زندگی میکردم برایم حرف بزند اما او آدم پرحرفی بود و از همه کس و همه چیز حرف زد. تقریبا به حرفهایش گوش نمیدادم تا این که نام لنی را در میان حرفهایش شنیدم. گفت، لنی تنها یک سال پس از فرار من، با زندگی وداع کرده است. گفت، یک بار همراه با سایر بچهها به دیدن لنی رفته بود. تنها یک هفته قبل از مرگش. لنی به آنها گفته بود که ایمان دارد من روزی نویسنده بزرگی خواهم شد. نویسندهای که همکلاسیهایم به آشنایی با او افتخار میکنند. برای اینکه نگاه تمسخرآمیز همکلاسی سابقم بیش از آن آزارم ندهد به سرعت از گالری بیرون آمدم و به آپارتمان کوچک، کثیف و حقیرم پناه بردم. ساعتها گریه کردم. برای اولین بار احساس کردم لیاقتم بیش از این زندگی نکبت باری است که برای خودم درست کردهام. برای اولین بار دعا کردم و از خدا خواستم کمکم کند تا بتوانم همان کسی شوم که لنی انتظار داشت.
قبل از این که بتوانم به رویای آموزگارم جامه عمل بپوشانم، دو سال طول کشید تا توانستم اعتیادم را ترک کنم و خودم را به طور کامل از منجلابی که در آن گرفتار شده بودم نجات دهم. در تمام این مدت، هر روز این جمله لنی را با خود تکرار میکردم: "روزی نویسنده بزرگی خواهم شد".
زمانی که برنده جایزه بزرگ ادبی انگلستان شدم، در مصاحبه مطبوعاتیام گفتم: هرگز از قدرت کلمات غافل نشوید. گاه یک جمله ساده میتواند زندگی فردی را به طور کامل دگرگون کند، میتواند به او زندگی ببخشد و یا زندگی را از او دریغ کند. خواهش میکنم مراقب آنچه که میگویید باشید.
داستان زندگی کاترین رایان (Catherine Ryan) نویسنده داستانهای کوتاه و برنده جایزه بزرگ ادبی انگلستان
شخصیت شناسی ستارگان متولد ماه تیر
چقدر ستارههای متولد تیر را میشناسید؟ آیا آنچه در مورد متولدین تیر میدانید در خصوصیتهای اخلاقی این ستارهها نیز صدق میکند؟
برترین ها: چقدر ستارههای متولد تیر را میشناسید؟ آیا آنچه در مورد متولدین تیر میدانید در خصوصیتهای اخلاقی این ستارهها نیز صدق میکند؟
نیوشا ضیغمی: هدفمند، شجاع، با محبت
18تیر 1359 (8 جولای 1979)
انسانی قدرشناس و بامحبت است و اگر کسی لطفی به او کند، حتما آن را جبران خواهد کرد:
نیوشا ضیغمی موفقیت و جایگاهش به عنوان بازیگر در سینمای ایران را مدیون آقایان جعفری جوزانی و محمدعلی سجادی میداند.
به تقدیر و سرنوشت معتقد است:
ضیغمی میگوید: «برای شروع بازیگری به کانون میرفتم ولی بازیگری برایم خیلی جدی نبود. شفافتر بگویم تلاش آنچنانی برای بازیگر شدن در آن زمان نکردم و این خواست خدا بود که وارد این حرفه شدم.»
زندگی شخصی را از زندگی شغلیاش جدا میداند و هر دو را با هم پیش میبرد:
نیوشا ضیغمی: من فکر میکنم کار و پیشرفت یک زن در جامعه هیچ ربطی به موفقیتش در زندگی شخصی و خصوصیاش ندارد. خانمی میتواند در جامعه موفق باشد که زندگی شخصی موفق و سالمی داشته باشد.
اعتمادبهنفسش قابل تحسین است:
نیوشا ضیغمی علت موفقیتش را در ایمان داشتن به کارهایی که میخواسته انجام دهد میداند و اینکه همیشه باور داشته، کاری که میخواهد به سرانجام برساند برایش مهم است و آن را باید انجام دهد. کارم را دنبال میکنم و سختیها نمیتواند مانع من باشد، چون از شکست نمیترسم پس حتما به نتیجه میرسم.»
اعتقادات برایش بسیار ارزشمند است:
نیوشا ضیغمی در سال 90 به مناسبت هفته دفاع مقدس به گلزار شهدای یزد رفت.
پول و ثروت بیارزشترین ملاکها در زندگیاش است:
هیچکدام از فعالیتهای ضیغمی طبق گفته خودش جنبه مالی برای او نداشته و صرفا به دنبال علایقش بوده.
به دنبال زندگی ایدهآل است:
ضیغمی میگوید: اگر فرد به این نتیجه برسد که هدفش از زندگی چیست و برای چه چیزی زندگی میکند و برای خودش آن را مشخص کند، زمانی که به اولین هدف رسید زیربنایی میشود. برای رسیدن او به دومین هدف و... به این ترتیب به ایدهآلش در زندگی نزدیک میشود.
حامی خانواده و اطرافیانش است:
نیوشا ضیغمی در مصاحبهای اعلام کرده: «به عنوان یک خواهر بزرگتر، آینده روشا (خواهر نیوشا) برای من بسیار پراهمیت است. رابطه من و روشا نه خواهرانه است و نه مادرانه، یک رابطه دوستانه است با حس مادرانه و خواهرانه. از اینکه روشا وارد حرفه سینما شده خیلی خوشحالم. من تا به حال بیربط از روشا حمایت نکردهام.»
دوست دارد در هر کاری دستی داشته باشد:
نیوشا ضیغمی علاوه بر بازیگری مدتی است که وارد کار سرمایهگذاری در پروژههای سینمایی شده که اگر این کار را ادامه دهد طولی نخواهد کشید که نام او به فهرست تهیهکنندگان اضافه میشود. علاوه بر اینها، او یک موسسه زیبایی به نام «آدونیس» تاسیس کرده است که مختص بانوان است. جالبتر اینکه نیوشا ضیغمی فارغالتحصیل روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی است و جالبتر اینکه دیپلم معماری هم دارد.
سام درخشانی ؛ بدشانس، مقتدر، دمدمی مزاج
21 تیر 1353 (11جولای 1973)
نکتهسنج است و عقایدی والا دارد:
سام درخشانی معتقد است دهه چهارم زندگی یک هنرمند، اوج شکوفایی و بلوغ هنری اوست و بیشتر افرادی که در دهه دوم و سوم زندگی خود مطرح شدند بعد از این دوره دچار حاشیه میشوند و در کل کنار میروند.
با مردم روابطی ملایم و موزون دارد و رفیقباز است:
سام درخشانی دوران نوجوانیاش را بین چهارراه ولیعصر(عج) و کالج گذرانده و در این محله هم به دنیا آمده است. درخشانی درباره دوران نوجوانیاش اینچنین میگوید: از زمانی که یادم میآید دنبال دوست بودهام. اول با بچههای محله و بعد هم چند نفر گروهی تشکیل دادیم که یک شکل لباس میپوشیدند و یک مدل کفش میخریدند و من هم مثل همان جوانها بودم.
هیچوقت یادگیری و آموزش را کنار نمیگذارد و همیشه تشنه آموزش است:
سام درخشانی خود را از آن دست بازیگرانی میداند که از اجتماعات و محیط پیرامونش خیلی تاثیر میگیرد: «خیی وقتها در زندگی روزانهام میایستم تا یک محیط یا اتفاق را از نزدیک ببینم و این دیدن را در بازیام به کار میگیریم، من بازیگری را تجربه کردن یک زنگی واقعی میبینم.»
به شانس و تقدیر خیلی اعتقاد دارد:
درخشانی، هنگامی که هنوز معروف نشده بود خود را بدشانس میدانست وقتی از او در اینباره سؤال شد چنین پاسخ داد: «شاید زمانی من این را گفته باشم که بدشانس هستم ولی مسلما ناشی از بیتجربگی و نرسیدن به بلوغ فکری باشد. الان که اینجا هستم به این دانش رسیدهام که چه خوب شد آن اتفاق در آن زمان برایم پیش نیامد و حالا احساس میکنم چقدر خوششانس هستم.»
تاثیرگذار است:
سام درخشانی خودش را فرد تاثیرگذاری معرفی میکند که در هر جمعی که قرار میگیرد دیگران را تحتتاثیر قرار میدهد و میگوید: در دوره نوجوانی اگر گروهی داشتیم، رئیس گروه من بودم.
سلیقهاش دائم در حال تغییر است:
درخشانی در دورهای از زندگیاش نه اهل خواندن کتاب هنری بوده و نه به هنر فکر میکرده و همچنین علاقه زیادی هم به خلبانی داشته است و همیشه لباس خلبانی میپوشیده تا اینکه رفتهرفته به تئاتر علاقه پیدا کرده و در دبیرستان به عنوان بهترین بازیگر تئاتر در منطقه شناخته شده است. او مدتی است که یک عطرفروشی تاسیس کرده است.
در حوزهای که فعالیت میکند دوست دارد بهترین باشد و برای رسیدن به آن نیز خیلی تلاش میکند:
سام درخشانی دوست دارد مردم او را به عنوان یک بازیگر خوب بشناسند و افرادی که او را میشناسند به دلیل چهره، بازی یا حاشیههایش او را به یاد نیاورند.
تشکیل زندگی مشترک برای این شخص مهم و حیاتی است این اتفاق میتواند موفقیتهایش را بیشتر کند:
سام درخشانی خیلی بچهها را دوست دارد و طبق گفتههای خودش 5-4 سالی است که آمادگی ازدواج کردن را دارد اما موقعیتش پیش نیامده است.
شنونده خوبی است و با تمرکز به گفتههای اطرافیانش توجه میکند:
سام درخشانی خودش را یکی از بهترین افراد برای درددل کردن میداند و میگوید:«اگر میخواهید درددل کنید پیش من بیایید.»
تام هنکس؛ مهربان، منضبط و مستقل
19 تیر 1336 (9 جولای 1956 )
ا گر حرفهاش را از روی علاقهاش پیدا کند، ثروت بزرگی را پیشرو دارد:
دستمزد هنکس برای هر کدام از فیلمهای اخیرش، 20 میلیون دلار بوده است. بازی او در نقش دوستداشتنی فارست گامپ، 70 میلیون دلار درآمد برایش به همراه داشت. درآمد ناخالص هنکس برای 31 فیلمی که بازی کرده، چیزی حدود 3 میلیارد دلار تخمین زده میشود که از این لحاظ در بین هنرمندان، مقام اول را داراست. همچنین تام تا به حال برنده 2 جایزه اسکار برای بازیگر نقش اول مرد در فیلمهای «فارست گامپ» و «فیلادلفیا» بوده.
فردی مهربان، خوشمشرب و دوستداشتنی است:
از تماشاگران فیلمهای هنکس گرفته تا ستارگان سینمای ایالات متحده، همگی او را دوست دارند. بسیاری از این ستارهها از جمله ویل اسمیت او را الگو قرار میدهند و دوست دارند یک زندگی حرفهای مانند او داشته باشند.
تغییرات و تنوع زیاد در زندگی برای این شخص مخرب خواهد بود:
تام هنکس در کتاب خاطراتش از دوران کودکی خود مینویسد: تغییر پشت تغییر، همیشه مجبور بودم طبق عادات و سلیقه نامادریهایم زندگی کنم، زیرا پدرم 3 بار ازدواج کرد و همسرانش را طلاق میداد و با مادر من هم نتوانست بیش از 3 سال زندگی کند. بنابراین از یک سالگی طعم نامهربانیهای پدر، احساس و رفتار را عوض کرده.
علاقهمند به نجوم و حتی به داستانهای علمی- تخیلی است:
فیلم مستند «ویرانی فوقالعاده» که تام هنکس به عنوان تهیهکننده، فیلمنامهنویس و قصهگو در آن فعالیت کرده است از تجربیات سفر انسان به کره ماه حکایت میکند. در این فیلم، هنکس با روشی جدید و منحصربهفرد تماشاگران را به کره ماه میبرد و همچنین برای تهیه این فیلم، تام دست به دامن ناسا شده است.
این شخص خواهان استقلال در زندگی است و دوست ندارد زیر سلطه کسی باشد:
تام هنکس بازیگری را از دوران دبیرستان با تئاتر مدرسهای آغاز کرد. رفتار مودبانه و موقرش توجه هر تماشاچی را به سوی خود میکشاند. او میخواست هرچه زودتر از میان خانواده از هم پاشیدهاش دور شود و استقلال خود را به دست آورد. از این رو تصمیم گرفت وارد دانشگاه شود و زندگی دانشجویی مستقلی را برای خود دست و پا کند.
از نظم و انضباط خاصی برخوردار است:
تام هنکس در گفتوگویی که با اپرا وینفری داشت گفت: هیچ رمز و راز ویژه و بزرگی در ارتباط با من وجود ندارد. شاید برخی از کارهایی که انجام میدهم به چشم بعضیها عجیب و غریب بیاید و توجهات را به سمت خود جلب کند. اما در کل زمانی که مشغول کار هستم، انضباط را رعایت میکنم و نسبت به آنچه انجام میدهم دقیق هستم و عشق و علاقه خاصی به آن دارم و همه تلاشم این است که کار هنریام را با خلاقیت انجام دهم.
زندگی شخصیاش برایش حائز اهمیت است:
تا به امروز هیچ روزنامهنگاری نتوانسته وارد خانه هنکس شود و هیچ عکاسی، عکسی از مکانی که او در ان زندگی میکند نگرفته و هیچ وقت خانوادهاش را در معرض نمایش نگذاشته است. در صورتی که از جمله هنرمندانی است که بیشترین همکاری و همراهی را با اهالی مطبوعات و رسانههای گروهی دارد.
چطوربه خواستگار خود جواب رد دهیم؟
اگر تصمیم تان را گرفته اید و می خواهید به خواستگارتان جواب رد بدهید، باید بدانید که این جواب دادن ، خودش اصول و قاعده ای دارد که باید رعایت کنید. در غیر این صورت جواب رد شما ممکن است باعث دلخوری یا حتی کینه هایی شود که پاک کردن اثرات آن تا مدت ها زمان می برد. به خصوص اگر پای خواستگاری های فامیلی یا همکاری در میان باشد!
راستش را بگویید
اگر بعد از بررسی تمام موارد و درست تحلیل کردن شرایطتان، باز هم فکر میکنید برای هم ساخته نشدهاید، باید هرچه زودتر حرف دلتان را به او هم بگویید. حستان را در دلتان نگه ندارید و سعی نکنید با تحقیر و کممحلی، به او پاسخ منفیتان را نشاندهید. دلایلتان را بیان کنید و مقابلش اعتراف کنید که علاقهای به او ندارید. از شکستن دلش نترسید و نگذارید که بیشتر از این امیدوار باشد و در دلش برای ازدواج کردن با شما برنامه بریزد.
پردهپوشی را کنار بگذارید. اگر قرار بود منظور شما را به زبان بیزبانی بفهمد تا حالا فهمیده بود، پس وقت آن است که با صراحت تمام و بدون ترس، تکلیف را روشن کنید. ممکن است حرف شما دلش را بشکند. اشکالی ندارد. اگر بدون توهین و او نشانه گرفتن نقاط ضعفش، تنها واقعیت را روشن کنید، دیگر مسئولیتی متوجه شما نخواهد بود، پس کاملا منطقی و بدون اینکه هیجان بیموردی به این روند تزریق کنید، بگویید که برای خودتان و او آینده خوبی نمیبینید یا اینکه احساسی که به او دارید از این جنس نیست و هیچوقت هم نخواهد بود.
چشم در چشم حرف بزنید
اگر هنوز جواب منفیتان را قاطعانه به او ندادهاید، بجنبید. در نخستین فرصت یک قرار دونفره با او بگذارید و بدون گوشه و کنایه یا در لفافه حرفزدن، برایش همه چیز را توضیح دهید. احترام گذاشتن به او پذیرش این موضوع را برایش آسانتر میکند و تنظیم کردن چنین قراری یکی از نشانههای این احترام است.
قرار نیست این ملاقات را دوباره تکرار و دهها بار موضعتان را بیان کنید. چه قانع شود و چه نه، شما تنها باید یکبار و برای همیشه تکلیف این ماجرا را روشن کنید.
غرورش را نشکنید
هیچ وقت او را بهدلیل علاقهای که به شما دارد، تحقیر نکنید. شما هر راهی را برای رد کردن درخواستش میتوانید بروید؛ اما حق ندارید به او حمله و توهین کنید یا بهدلیل حسی که دارد او را سرزنش کنید. اگر او با درخواستهای مکررش شما را آزار میدهد، تنها جریان ارتباطتان را قطع کرده و تلاش کنید تاجایی که میتوانید از او فاصله بگیرید.
مراقب واژهها باشید
موضعتان را طوری بیان کنید که امکان هیچ برداشت دیگری وجود نداشته باشد و مهمتر اینکه، هیچ امیدی برای آینده به او ندهید. جملاتی مثل «فعلا قصد ازدواج ندارم»، «بگذار بازهم فکر کنم»، «بهدلیل مخالفت خانوادهام نمیتوانم» و... نه تنها کمکی به پیشبرد این ماجرا نمیکند بلکه او را هم معلق و بلاتکلیف گذاشته و آیندهاش را تحتتاثیر قرار میدهند. بهدلیل ناتوانی در نه گفتن، با او بازی نکنید.
بگذارید از احساسش حرف بزند
متکلم وحده نباشید و به او هم اجازه دهید که حرفهایش را بزند و از خودش دفاع کند. بدون آنکه حرفش را قطع کنید یا با لحنی تند و شتابزده به او جواب دهید، بگذارید خودش را خالی کند. او بهعنوان خواستگار شما، حق دارد تمام تلاشش را بکند و هر راهی که گمان میکند برای رسیدن به شما منتهی میشود را برود. پس به او این فرصت را بدهید اما در تمام مراحل، قاطعانه روی موضع اولیتان پافشاری کنید.
چطور جواب رد دهیم؟
با اقتدار حرف بزنید
اینجا هم اعتماد به نفس حرف اول را میزند مثل آدمهای ضعیف رفتار نکنید و با اعتماد بهنفس حرف دلتان را بزنید. این حق شماست که تنها با کسی که دوستش دارید زیر یک سقف زندگی کنید و علاقه فرد دیگری به شما، نمیتواند این حق را از بین ببرد. هر کسی مسئول احساسات خودش است و اگر شما کاری نکردهاید که به او آسیب بزند، پس دیگر نباید نگران چیزی باشید. او باید آنقدر منطقی باشد که بتواند با این موضوع کنار بیاید و اگر در این مورد ناتوان است، شما نمیتوانید کمکی به او بکنید.
بگویید با دیگران خوشبخت می شود اما با شما نه!
اگر میخواهید یک پایانبندی خوب ایجاد کنید، کمی او را تحسین کنید. در ذهنتان فهرستی از نقاط قوت او را بچینید و وقت نه گفتن، با اشاره به همه آنها برایش توضیح دهید که باز هم میتواند شانس عاشق شدن و دوست داشته شدن را داشته باشد. فقط برایش توضیح دهید که او را به چشم مرد زندگیتان ببینید و این به معنای بد بودن یا ناتوان بودن او نیست.
رابطه را کش ندهید
اگر پیشنهاد ازدواجش را رد کردهاید، باید تا آبها از آسیاب نیفتاده از او فاصله بگیرید. به خصوص در رابطه های همکاری، دانشگاهی یا فامیلی. به هیچ بهانهای به او زنگ نزنید. شاید برای شما که به او احساسی ندارید، این اتفاق کاملا عادی بهنظر برسد و بخواهید کاملا دوستانه با او حرف بزنید یا ببینیدش، اما اشتباه میکنید، حتی باوجود پایان گرفتن این ارتباط، ماجرا در او تمام نشده، پس آتشی که سعی کردید خاموشش کنید را دوباره روشن نکنید.
بازندگیتان بازی نکنید
هرگز بهدلیل ترحم وارد یک ارتباط نشوید. اگر واقعا به او حسی ندارید، حق ندارید بهدلیل اینکه دلش را بشکنید به او وعدهای بدهید که در مورد ادامه دادنش مطمئن نیستید. اگر به آینده مشترکتان امیدی ندارید، قبل از آنکه چیزی شروع شود، تمامش کنید. شما نمیتوانید یک عمر با ترحم زندگی کنید، پس با کش دادن این ماجرا با احساسات و آینده او بازی نکنید و خودتان را هم به بازی نگیرید.
تصمیمتان را بگیرید، میخواهیدش یا نه؟
قبل از آنکه حجت را برای این خواستگارتان تمام کنید، به پیشنهاد خواستگار دیگری فکر نکنید. درست است که رابطهای میان شما و هیچ کدام از آنها نیست اما تا زمانیکه پاسخ قطعیتان را ندادهاید، در قبال فکری که این خواستگار در مورد آینده مشترکتان میکند، مسئولید، پس با گفتن جوابتان به این مسئولیت پایان دهید. شاید هم پاسخ ندادن شما بهدلیل تردید باشد، اما اگر فکر میکنید که اول باید موقعیت بهتری پیدا کنید و بعد باید به این خواستگار جواب منفی بدهید در اشتباه هستید. شما حق ندارید بهدلیل منافع خودتان، دیگران را معلق نگه دارید.
ویژگیهای یک مرد خوب
فهمیدن این که چه مردی، مرد زندگی است کمی زمان میبرد. پس با نشانههای یک مرد خوب آشنا شوید و ببینید که طرف مقابلتان این ویژگیها را دارد یا نه. این نکته را هم بگوییم که شناخت همه این ویژگیها در مرحله آشنایی ممکن نیست اما میتوانید تعدادی از آنها را در طرف مقابل تشخیص دهید و هرچه بیشتر این ویژگیها را داشت، به او اطمینان بیشتری کنید.
نشانه اول؛ احترام
احترام موضوعی است که در صدر جدول خوشبختی قرار دارد و خودش را به هزار و یک جلوه نشان میدهد و البته احترام یک موضوع ٢ جانبه است؛ موضوعی که هم شما باید برای رعایتکردنش تلاش کنید و هم همسرتان باید در رفتارهایش آن را نشان دهد. اگر میخواهید بدانید احترام در رابطه میان شما و نامزدتان جایی دارد، میتوانید از نشانههای زیر کمک بگیرید.
١) اهل سازش است و به خاطر منافع مشترکتان کوتاه میآید. او گذشتهای شما را میبیند و برای کم کردن فشار روی شما و ارتباطتان، گاهی از خواستههایش میگذرد. به احساسات و نگرانیهای شما گوش میکند و بدون نصیحت کردن یا رنجیدن، برای درک کردنشان تلاش میکند.
٢) میداند که یک آدم بیعیب و نقص نیستید اما شما را همانطور که هستید دوست دارد و با دیگران مقایسهتان نمیکند. برای نظرهای شما ارزش قائل است؛ قبل از هر تصمیم اساسیای، نظر شما را میپرسد و با تکروی سعی نمیکند حرف خودش را به کرسی بنشاند.
٣) وقتی موفقیتی به دست میآورید با تمام وجود برایتان خوشحال میشود و سعی میکند زمینه را برای موفقیتهای آیندهتان فراهم کند.
٤) احترام فقط در لحن خوب و رفتار پرمحبت خودش را نشان نمیدهد. پس اول ببینید که نامزدتان نشانههای بالا را در رفتارهایش نشان میدهد یا خیر و بعد وجود آنها را در رفتارهای خودتان بررسی کنید.
نشانه دوم: اولویتهای مشترک
همه ما ایدهآلهایی در ذهنمان داریم که از بچگی، وقتی صحبت ازدواج در آینده میآید، در ذهنمان چرخ میزنند. از ویژگیهای ظاهری مثل قد و وزن گرفته تا شرایط مالی، تحصیلات و خصلتهای رفتاری. اولویتگذاری آدمها برای این ویژگیها یکسان نیست. یکی به شأن اجتماعی اهمیت بیشتری میدهد و یکی به خلقوخو؛ یکی خانواده برایش مهم است و یکی هم پول.
١) برای انتخاب همسر، به الگوهای دیگران نگاه نکنید و سعی کنید که این موضوعات مهم را از نظر خودتان دستهبندی کنید.
٢) مهم نیست که از نظر بقیه فردی که انتخاب کردهاید چقدر شگفتانگیز یا ایدهآل است، مهم این است که این فرد چقدر به معیارهای خود شما نزدیک باشد و البته این که از مرزبندیها و خط قرمزهایتان هم عبور نکند.
٣) اگر به یک مورد خاص فکر میکنید و برای ازدواج فردی را بررسی میکنید، اول ١٠ ویژگی مهمی که برایتان در اولویت قرار دارند را روی کاغذ بیاورید و بعد در مورد ایدهآل بودن یا نبودن این فرد تصمیم بگیرید. حتی اگر او ٧ ویژگی از این ١٠ تا را داشته باشد، میتواند یک همسر مناسب برای شما باشد. تا اینجای کار ٥٠ درصد مشکل حل شده. حالا وقت آن است که از این همسر آینده هم بخواهیم اولویتهایش را روی کاغذ بنویسد و ببیند که آیا شما هم میتوانید همسر ایدآلی برایش باشید یا نه!
نشانه سوم: از خط قرمزها نمیگذرد
در هر ارتباطی خط قرمزهایی هست که شکسته شدنشان همه چیز را به هم میریزد و البته محدودیتهای همه ارتباطها مثل هم نیستند. وقتی هم که پای زندگی مشترک به میان بیاید، خط قرمزها پیچیدهتر و گاهی هم غیرقابل عبورتر میشوند و به همین دلیل یکی از اصلیترین نشانههایی که به شما میگوید یک مرد، همسر ایدهآل شماست، احترام به همین خط قرمزهاست. این خطوط قرمز ممکن است حریم روابط کلامی و فیزیکی، صداقت، حریم خانواده، رازداری و ... باشد.
١) بعضی از خط قرمزها در همه ارتباطها مثل هم هستند و بعضیهای دیگر هم تنها در مورد زندگی مشترک شما صادق هستند. پس اگر او میخواهد برایتان بهترین همسر دنیا باشد، باید هر دوی این مسیرهای ممنوعه را بشناسد و به آنها احترام بگذارد.
٢) یک همسر ایدهآل نباید تنها و تنها از مسیرهایی که خودش درست میداند عبور کند بلکه باید نگاهی به مفهوم درست در ذهن شما بیندازد و در صورتی که میبیند انجام یک کار به تصور ذهنی شما در موردش آسیب میزند، از انجام دادنش دست بردارد.
٣) شما هم در این مورد یک وظیفه دارید. درست است که بسیاری از این مرزبندیها جزو کلیشههایی هستند که همه مردها از آن باخبرند اما اگر مورد دیگری در ذهنتان وجود دارد، انتظار نداشته باشید که مردتان آن را حدس بزند بلکه با توضیح آن موضوع و بیان دلایلتان، اهمیت این خط قرمز را بازگو کنید و از او بخواهید که به این محدودیت احترام بگذارد.
همه ما دوست داریم بهترین باشیم و اگر مقابل فردی بنشینیم که دوستش داریم و نگران از دست دادنش هستیم، دوست داریم خودمان را بهمراتب بهتر از خود واقعیمان جلوه دهیم و ضعفها و شکستهایمان را در مقابلش پنهان کنیم. اما در یک رابطه ایدهآل شما هیچ نیازی به پنهان کردن خود واقعیتان نخواهید داشت.
نشانه چهارم: اجازه میدهد خودتان باشید
همه ما دوست داریم بهترین باشیم. بهتر از چیزی که هستیم و حتی بهتر از چیزی که در توانمان هست. به خصوص اگر مقابل فردی بنشینیم که دوستش داریم و نگران از دست دادنش هستیم، دوست داریم خودمان را بهمراتب بهتر از خود واقعیمان جلوه دهیم و ضعفها و شکستهایمان را در مقابلش پنهان کنیم. اما در یک رابطه ایدهآل شما هیچ نیازی به پنهان کردن خود واقعیتان نخواهید داشت.
١) میدانید او شما را همانطور که هستید دوست دارد و حتی اگر هزار زن قدرتمندتر و داناتر از شما مقابلش ظاهر شوند، باز هم شما را انتخاب میکند.
٢) این حس به شما اعتماد به نفس میدهد و نمیگذارد که با حسادت، ترسها و بیاعتمادیهای بیمورد یا احساس ناامنی، زندگی مشترکتان را خراب کنید.
نشانه پنجم: از شما دفاع میکند
گرچه بهترین حالت ممکن این است که ازدواج شما همه را خوشحال کند و کوچکترین سردی و مشکلی در این مسیر پیش نیاید اما نباید فراموش کنید که این حالت رویایی همیشه هم اتفاق نمیافتد. تفاوتهای خانوادگی، تفاوت در انتظارها و سبک زندگی و بسیاری عوامل دیگر میتواند انتقاد دیگران را متوجه شما و تصمیم مشترکتان کند.
١) اگر او همسر ایدهآل شما باشد، با شنیدن این داوریها و گوشه کنایهها از تصمیمش دلسرد نمیشود و برای راضی کردن دیگران، به فکر تغییر برنامههایش نمیافتد.
٢) شاید شما ٢ نفر با گرفتن یک تصمیم مشترک بتوانید راه را برای این ازدواج هموارتر کنید اما یک مرد ایدهآل هرگز بار این تغییرات را به دوش شما نمیاندازد و با قرار دادنتان در برابر دیگران، بهدنبال حاشیه امنی برای خودش نمیگردد.
نشانه ششم: حستان به شما میگوید ...
حتی اگر او تمام نشانههایی که یک همسر ایدهآل باید داشته باشد را دارد، باز هم به معنای این نیست که او مردی است که برای آرامش شما آفریده شده است. با وجود بررسی تمام این موضوعات، دست آخر باید به این فکر کنید که چه حسی درباره این مرد دارید.
آیا هر زمان که او را میبینید احساس شوق و هیجان سراغتان میآید؟ آیا بعد از هر دیدار، با اشتیاق منتظر گذاشتن قرار بعدی میمانید؟ آیا وقتی صحبت از ازدواج میشود، دلتان میخواهد که زود همهچیز جفتوجور شود و برای همیشه در کنار او باشید؟
اگر پاسخ شما به این سوالها منفی است اما وقتی دودوتا چهارتا میکنید، میبینید که او ایرادی ندارد که بخواهید به خاطرش از ازدواج صرفنظر کنید، دست نگهدارید!
حسی که شما باید به همسر آیندهتان داشته باشید، بسیار مهم است، حسی که اگر نباشد، با وجود تمام ویژگیهای مثبت هم نمیتواند شما را به ماندن در یک زندگی دلگرم کند.
باسلام
دوستان عزیز
گروه اینترنتی جرقه ایرانی افتخار دارد اعلام نماید در زمینه های طراحی بنر - تبلیغات متنی و تصویری - کارت شارژ ایرانسل و همراه اول به قیمت نمایندگی بصورت تکی و عمده عرضه نماید
در صورتی که مایل به داشتن فروشگاه کارت شارژ باشید می توانید اقدام کنید
برای خرید کارت شارژ وارد لینک زیر شده و در صفحه مذکور روی آیتم ایرانسل یا همراه اول کلیک و مراحل پشت سر گذارید
لینک خرید دامین IR
جهت خرید دامین IR ازان قیمت سالانه 5000 هزار تومان ابتدا وارد لینک شده سپس روی عکس وجه نقد کلیک و سپس گزینه
دامنه ir.
انتخاب کرده سپس پرداخت را انجام و کد رهگیری را ثبت و وارد لینک شده و ثبت نام و از قسمت ارتباط با مدیر کد رهگیری نام دامین و ایمیل تان را بنویسید تا در عرض 12 الی 48 ساعت دامین ساخته شود و مراحل کار به ایمیل تان اطلاع داده شود
برای طراحی بنر یا تبلیغات متنی و تصویری بشکل زیر عمل کنید
در لینک روی آیثم وجه نقد کلیک سپس یکی از گزینه های تبلیغاتی
طراحی بنرهای تبلیغاتی jpg
طراحی بنرهای تبلیغاتی متحرک gif
طراحی بنرهای تبلیغاتی فلش swf
انتخاب و پس از این موضوع در لینک ثبت نام و بعد وارد اکانت تان شده و از طریق لینک ارتباط با مدیر و گزینه پشتیبانی کد رهگیری و مشخصات بنر و ایمیل تان بنویسید تا بنر تان ساخته و با شما تماس گرفته شود .
برای تبلیغات متنی و تصویری
وارد این لینک شده سپس از طریق کلیک روی آیتم لینک 1 وجه نقد لینک 2 گزینه اشتراک یک ماهه تبلیغات فروشگاهی را انتخاب و پس از پرداخت کد رهگیری را برداشته و سپس در صورتی که تبلیغ متنی یا تصویری بود وارد لینک 1 یا لینک 2 شوید سپس اطلاعات خواسته شده تکمیل و کد رهگیری خود را در قسمت توضیحات وارد نمایید تا در عرض 12 الی 48 ساعت تبلیغ در فروشگاه ها به نمایش درآید در صورت نمایش پیدا نکردن برای شماره 09379109285 پیامک و توضیحات لازم از قبیل کد رهگیری ارسال کنید تا سریع تر پیگیری شود .
برای فروشگاه کارت شارژ نیز پس از خرید دامین از آیتم وجه نقد در لینک و انتخاب یکی از گزینه های
اشتراک سالانه همکاری در فروش سطح 1
اشتراک سالانه همکاری در فروش سطح 2
اشتراک سالانه همکاری در فروش سطح 3
اشتراک سالانه همکاری در فروش سطح 4
مبلغ مورد نظر پرداخت کد رهگیری یاداشت و از طریق شماره 09379109285 یا پس الکترونیک skarimi1369@gmail.com به ما اطلاع دهید تا در عرض 24 ساعت از سود بسیار قابل توجه فروش کارت شارژ برخوردار شوید .
پسر نوح و دخترک هابیل
پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت.
دختر هابیل جوابش کرد : نه ! هرگز همسری ام را سزاوار نیستی ، تو با بدان بنشستی و خاندان نبوتت گم شد...
تو همانی که بر کشتی سوار نشدی و خدا را نادیده بگرفتی و فرمانش را و به پدرت پشت کردی ، به پیمانش و پیامش نیز ...
غرورت ، غرقت کرد و دیدی که نه شنا به کارت آمد و نه بلندی کوه ها !
پسر نوح گفت: اما آن که غرق می شود ، خدا را خالصانه تر صدا می زند ، تا آن که بر کشتی سوار است .
من خدایم را لابلای توفان یافتم، در دل مرگ و سهمگینی سیل.
دختر هابیل گفت : ایمان، پیش از واقعه به کار می آید.
در آن هول و هراسی که تو گرفتار شدی ،هر کفری بدل به ایمان می شود.
آن چه تو بدان رسیدی ، ایمان به اختیار نبود، پس گردنی خدا بود که گردنت را شکست!!!
پسر نوح گفت : آنها که بر کشتی سوارند امن هستند و خدایی کجدار و مریز دارند که به بادی ممکن است از دستشان برود.
اما من آن غریقم که به چنان خدای مهیبی رسیدم که با چشمان بسته نیز می بینمش و با دستان بسته نیز لمسش می کنم.
خدای من چنان خطیر است که هیچ طوفانی آن را از کفم نمی برد.
دختر هابیل گفت : آری ، تو سرکشی کردی و گناهکاری و گناهت هرگز بخشیده نخواهد شد.
پسر نوح خندید و خندید و خندید و گفت : شاید آنکه جسارت عصیان دارد ، شجاعت توبه نیز داشته باشد.
شاید آن خدا که مجال سرکشی داد، فرصت بخشیده شدن هم داده باشد!
دختر هابیل سکوت کرد و سکوت کرد و گفت: شاید! شاید پرهیزگاری من به ترس و تردید آغشته باشد ، اما بهرحال نام عصیان تو دلیری نبود...
دنیا کوتاه است و عمر آدمی کوتاه تر و این مجال اندک محل اینهمه آزمون و خطا نیست، که فرصت کم است و راه صعب است.
پسر نوح گفت : به این درخت نگاه کن! به شاخه هایش ! پیش از آنکه دستهای درخت به نور و روشنایی برسند، پاهایش تاریکی را تجربه کرده اند . گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی و ظلمت عبور کرد ...
من اینگونه به خدا رسیدم ، لیک راه من راه خوبی نیست، پر مخاطره است و بس دشوار، راه تو زیباتر است و امن تر، راه تو مطمئن تر است !
پسر نوح این بگفت و برفت...
دختر هابیل تا دور دستها تماشایش کرد و وی از دیدگان بدور شد.
دختر هابیل سالیانی بس طولانی است که منتظر است و چشم در راه، و سالهاست که با خود می پرسد: آیا همسریم را سزاوار بود ؟!
برگرفته از کتاب من هشتمین آن هفت نفرم ، نویسنده: عرفان نظرآهاری
سخن روز : کمتر بترسید؛ بیشتر امیدوار باشید. کمتر بخورید، بیشتر بجوید. کمتر آه بکشید، بیشتر نفس بکشید. کمتر متنفر باشید، بیشتر عشق بورزید. و بعد خواهید دید که همه چیزهای خوب از آنِ شما خواهد شد. ضربالمثل سوئدی
10 وضعیت خطرناک برای انتخاب همسر
انتخاب همسر همیشه حساس و نیازمند دقت است. اما اگر در یکی از 10 موقعیت زیر قرار دارید، این حساسیت برایتان بیشتر هم خواهد بود. بنابراین بی گدار به آب نزنید و مرحله به مرحله با سنجش شرایط آینده پیش بروید.
1- زیبایی خیره کننده
شما دختر زیبایی هستید و هم خودتان و هم اطرافیانتان انتظار دارید همسری که انتخاب می کنید به اندازه خودتان زیبا باشد؛ شما پسر خوش تیپ و خوش هیکلی هستید و دوست دارید همسری داشته باشید که از این لحاظ هم سطح خودتان باشد؛ شما به تازگی با فردی آشنا شده اید که بسیار زیباست و واقعا شما را مجذوب خودش کرده است؛ همین جا بایستید: شما به شدت در معرض خطر انتخاب نادرست قرار دارید!
شکی نیست که همه ما زیبایی را دوست داریم و به سمت آن جذب می شویم، اما وقتی نقش زیبایی در انتخاب ما بیشتر از حد معقول باشد، دردسرهایمان هم شروع می شود. بهتر است قبل از اینکه کسی را برای خودتان انتخاب کنید، اولویت هایتان را مشخص کنید: با اینکه زیبایی برایتان اهمیت زیادی دارد، اما چه چیزهایی هست که برایتان از زیبایی اهمیت بیشتری دارد؟ چه معیارهایی را حاضرید فدای زیبایی کنید و از چه معیارهایی به هیچ وجه حاضر نیستید بگذرید؟ آیا اگر این فرد این همه زیبا نبود، بازهم او را انسان خوبی می دانستید؟
موقعیت اجتماعی یکی از مواردی است که احتمال خطای ما در انتخاب همسر را به شدت بالا می برد. عناوین و موقعیت های چشمگیر به راحتی می توانند سایر خصوصیات فرد را تحت تاثیر قرار دهد و به عبارتی چشم ما را به روی خیلی چیزها ببندد. در این صورت ما با موقعیت طرف مقابل ازدواج می کنیم، اما با «خود» او زیر یک سقف می رویم
2-پرستیژ و موقعیت اجتماعی ویژه
می گویند لازم نیست خانم ها نصف عمرشان را درس بخوانند و زحمت بکشند تا بشوند خانم دکتر، همین که همسر یک دکتر شوند، همه آنها را «خانم دکتر» صدا می زنند
موقعیت اجتماعی یکی از مواردی است که احتمال خطای ما در انتخاب همسر را به شدت بالا می برد. عناوین و موقعیت های چشمگیر به راحتی می توانند سایر خصوصیات فرد را تحت تاثیر قرار دهد و به عبارتی چشم ما را به روی خیلی چیزها ببندد. در این صورت ما با موقعیت طرف مقابل ازدواج می کنیم، اما با «خود» او زیر یک سقف می رویم – شما در داخل خانه دیگر خانم دکتر نخواهید بود!
اگر در چنین شرایطی قرار گرفتید، فرد را بدون شغل و موقعیت خاصش تصور کنید: آیا اگر چنین موقعیتی را نداشت بازهم برایتان انسان قابل قبولی بود؟ غیر از موقعیت خاص، چه ویژگی های دیگری دارد که شما را به خود جذب می کند؟
3- شیفتگی و عشق بی اندازه
مسلما عشق یکی از لازمه های ازدواج است، اما قطعا برای ازدواج کافی نیست. اگر فقط از روی عشق ازدواج می کنید، منتظر باشید که روزی فقط به خاطر نفرت از هم جدا شوید!
یکی از خطرناک ترین شرایط انتخاب همسر زمانی برای شما پیش می آید که «عاشق» می شوید. در این حالت شما آن قدر تحت تاثیر هیجانات و احساسات هستید که نمی توانید درست ببینید و درست تصمیم بگیرید. قبول این مساله برای کسانی که در اوج عشق هستند بسیار سخت است. مغز در حالت هیجان زدگی نمی تواند به طور طبیعی فعالیت کند. بنابراین ما به جز خوبی چیزی نمی بینیم.
اگر نخواهیم از اصطلاح «عشق کور» در این مورد استفاده کنیم، می توانیم بگوییم مغز عاشق، همه چیز را از پشت عینک عشق می بیند و از پشت این عینک هم همه چیز بهتر از آنچه که هست دیده می شود مگر بد است؟ نه. فقط مشکل اینجاست که ما نمی توانیم همیشه با این عینک به دنیا نگاه کنیم چه بخواهیم چه نخواهیم این شیفتگی و این هیجانات دیر یا زود فروکش می کند.
اگر عاشق هستید، بهتر است مدتی صبر کنید و از رابطه فاصله بگیرید تا این تب در شما فروکش کند و بتوانید با دخالت بیشتر عقل، درمورد زندگی آینده تان تصمیم گیری کنید.
4- احساس تنهایی شدید
تنهایی های دوران مجردی گاهی برایمان تحمل ناپذیر می شود. وقتی دوستان متاهل دور هم جمع می شوند اما ما به دلیل مجرد بودن نمی توانیم در جمع شان باشیم. وقتی با جمعی از بچه های فامیل به مسافرت می رویم و همه با همسرشان هستند به جز ما. وقتی همکارانمان آخر وقت در حالی به خانه شان برمی گردند که همسرشان با یک غذای گرم در انتظارشان است اما ما به خانه ای می رویم که در و دیوار منتظرمان است و...، ته دلمان به این فکر می کنیم که چرا من باید این قدر تنها باشم؟ و درست همین جاست که زنگ های خطر به صدا درمی آید.
تنهایی مفرط ساده تر از آنچه فکرش را بکنید می تواند شما را در معرض انتخاب اشتباه قرار دهد. وقتی در تنهایی به حال خودتان تاسف می خورید، کسی پیدایش می شود که می تواند شما را از دست این غول تنهایی و این همه غم و غصه نجات دهد و ادامه داستان!
افراد تنها به راحتی می توانند تنهایی شان را با دوستان و آشنایان تا حدی برطرف کنند و به فکر حل این مساله از طریق ازدواج نباشند. بعد از اینکه از عمق تنهایی ما کاسته شد، می توانیم تصمیمات بهتری برای خودمان بگیریم.
5-عجله
*برای من دیگر دارد خیلی دیر می شود* آیا چنین ندایی را از دوستان می شنوید؟
شما آخرین فرزند خانه هستید که مجرد مانده، تنها پسر مجرد فامیل در طیف سنی خودتان هستید، همه دوستانتان ازدواج کرده اند. چشم مادربزرگ و پدربزرگتان به شماست که نوه شان را ببینند. شما خواهر بزرگ تر هستید و ازدواج خواهر کوچکترتان در گرو ازدواج شماست و آخرین آرزوی مادر و پدرتان برای خوشبختی شما این است که شما را در لباس دامادی / عروسی ببینند. یا اصلا سن شما بالا رفته و احساس می کنید برای ازدواجتان دیر شده است. هیچ کدام از این موارد مشکل خاصی به شمار نمی رود؛ به شرطی که شما را وادار به انتخاب عجولانه و نسنجیده نکند.
در هر انتخابی، وقتی ما در شرایط اضطرار و عجله قرار می گیریم، امکان اشتباه کردنمان چندین برابر می شود و زمانی که این انتخاب به بزرگی انتخاب شریک زندگی باشد، حساسیت آن هم چندین برابر می شود. پس ارزشش را دارد که با این فکر مبارزه کنید. یک راه حل ساده: به همه کسانی که احساس می کنید از سوی آنها تحت فشار هستید – ازجمله ندای درون خودتان – بگویید که اصلا قصد ازدواج ندارید!
6-سن پایین
شاید خیلی ها طرفدار ازدواج در سن پایین باشند، اما شما اگر فکر می کنید هنوز به سن مناسب ازدواج نرسیده اید، هرگز تن به ازدواج ندهید.
این که دقیقا چه سنی برای ازدواج مناسب است را نمی شود تعیین کرد، این مساله در فرهنگ ها و در افراد مختلف تفاوت زیادی دارد. اما اکثر روان شناسان امروزی معتقدند به طور کلی در جامعه شهری فعلی سنین زیر 20 سال می تواند برای ازدواج پرخطر باشد. ازدواج سالم نیاز به بلوغ های چندگانه دارد که بسیاری از آنها در سنین پایین حاصل نمی شود. بسیاری از افراد در سنین آغاز جوانی هنوز نمی دانند که از زندگی چه می خواهند و در سال های بعد اولویت هایشان تغییرات زیادی پیدا می کند. ضمن اینکه در این سنین معمولا احساسات ما بر عقلمان چیره است.
درصورتی که سن زیادی ندارید اما در موقعیت ازدواج قرار گرفته اید، مشخص کردن برنامه و خواسته های آینده زندگیتان می تواند کمکتان کند: ایا این ازدواج چیزی است که شما را مطابق اهدافتان پیش ببرد؟ آیا اصلا به جایی رسیده اید که بتوانید هدفی کلی برای خود برگزیده و تصویری از آینده تان ترسیم کنید؟
با کسی قرار ازدواج گذاشته اید و به قصد شناخت برای ازدواج با هم در ارتباط بوده اید، اما این ارتباط شما محدود به کافی شاپ رفتن آخر هر هفته همراه دوستان یا ارتباط تلفنی بوده است. بگذارید خیالتان را راحت کنم: اگر 20 سال هم آخر هفته ها با این فرد بیرون بروید،هر روز ساعت ها با او تلفنی صحبت کنید، بازهم شناخت شما نسبت به او کاملا ناقص است!
7- شناخت ناقص
دو سال است که با کسی قرار ازدواج گذاشته اید و به قصد شناخت برای ازدواج با هم در ارتباط بوده اید، اما این ارتباط شما محدود به کافی شاپ رفتن آخر هر هفته همراه دوستان یا ارتباط تلفنی بوده است. بگذارید خیالتان را راحت کنم: اگر 20 سال هم آخر هفته ها با این فرد بیرون بروید،هر روز ساعت ها با او تلفنی صحبت کنید، بازهم شناخت شما نسبت به او کاملا ناقص است! وقتی با یک نفر ازدواج می کنیم، درواقع با کل وجود او و با همه ابعاد زندگی اش، خانواده اش، گذشته اش، آینده اش، افکار و اخلاقش و همچنین با جسم او ازدواج کرده ایم؛ در مثال بالا شما فقط بُعد «کافی شاپ» یا به عبارتی بُعد «تفریحی» فرد را شناخته اید، یا با شخصیت مجازی او (که معمولا بسیار متفاوت از شخصیت حقیقی است) آشنا شده اید و این هرگز شناخت کافی برای یک ازدواج خوب به حساب نمی آید. احتمال شکست در ازدواجی که براساس شناخت کافی صورت نگیرد بسیار بالاست. ما زمانی می توانیم به شناخت کامل تر برسیم که با همه ابعاد وجودی فرد و در شرایط و موقعیت های مختلف رو به رو شده باشیم.
8- بحران روحی
در رابطه ای شکست خورده اید، هنوز یک ماه از اتمام رابطه قبلی تان نگذشته، هنوز زخم هایی که از ارتباط ناموفق قبلی خورده اید خوب نشده و هنوز غم و غصه دارید و به حال و هوای عادی زندگی تان برنگشته اید: حال شما و نیاز شما به یک همدم را درک می کنم، اما الان اصلا فرصت مناسبی برای تصمیم گیری در مورد ازدواج نیست.
بحران روحی به هر علتی ممکن است ایجاد شود: ممکن است به تازگی عزیزی را از دست داده باشید، از کار اخراج شده باشید، بیمار باشید، پدر و مادرتان از هم جدا شده باشند یا هر مساله دیگری که باعث ناراحتی شما شده باشد. در حالت بحران، ذهن ما فعالیت طبیعی ندارد و امکان اشتباه در این وضعیت بالاست. ممکن است کسی که الان به نظرمان همسر مناسبی می آید، بعد از عبور از بحران، دیگر چندان مناسب به نظر نرسد و خودمان هم ندانیم چه شد که حاضر شدیم با چنین فردی ازدواج کنیم. این نوع ازدواج ها دقیقا مصداق «از چاله به چاه افتادن» است.
9- سرخوشی و هیجان
در عروسی دخترخاله تان که خیلی به شما خوش گذشته با کسی آشنا شده اید که انگار دقیقا همان کسی است که همیشه در رویاهایتان به دنبالش بودید. احساس بسیار خوبی نسبت به او دارید و وقتی به او فکر می کنید شادی وصف ناپذیری را در خود احساس می کنید. احساس خوبی است! اما اگر هنوز رابطه تان جدی نشده، دست نگه دارید. چون دقیقا در لبه پرتگاه انتخاب غلط قرار گرفته اید!
هیجانات مثبت، درست مثل هیجانات منفی، ما را در معرض انتخاب غلط قرار می دهد. اسم این حالت را «جوزدگی» می گذارم. در بعضی شرایط ما کاملا «جو زده» می شویم و کارهایی می کنیم که شاید در حالت عادی به آن فکر هم نکنیم. وقتی در میهمانی به ما خوش می گذرد، عملکرد مغز ما متفاوت از حالت عادی است و در واقع فیلترهایی که ما برای انتخاب شخص مناسب برای خود داریم تا حد زیادی از کار می افتد. اشتباه بزرگی است که بخواهیم به انتخاب ذهنمان در چنین حالتی اعتماد کنیم.
در این وضعیت بهتر است مدتی صبر کنیم تا مغز به حالت عادی برگردد و مجددا درمورد این شخص فکر کنیم. در اکثر موارد انتخاب های هیجانی بعد از مدتی از چشم مان می افتند.
10- چشم و هم چشمی
متاسفانه چشم و هم چشمی نیز چشم ما را به روی بسیاری از واقعیات می بندد و امکان درست دیدن را از ما می گیرد. اگر احساس می کنید در شرایطی هستید که میل به کم کردن روی اطرافیان از طریق ازدواجتان دارید، بهتر است دست از هر اقدامی در زمینه ازدواج بردارید.
از کجا می فهمیم که تصمیم گیری ما از روی چشم و هم چشمی است؟ از اینجا که مدام در حال مقایسه کردن مورد خودتان با مورد ازدواج کسی هستید که حسادت شما را برانگیخته و این خیال رهایتان نمی کند که ازدواج شما با این شخص چطور می تواند حال او را بگیرد و دل شما را خنک کند
چشم و هم چشمی به طور خاص درمورد افرادی دیده می شود که از همسر خود جدا شده اند و همسر آنها مجددا ازدواج کرده است. در چنین شرایطی میل شدید به جبران کردن و کم نیاوردن در ما پدید می آید که ضریب خطا در انتخاب را تا حد زیادی بالا می برد. توصیه می شود برای این جبران و رو کم کنی، راه های دیگری به جز ازدواج را درپیش بگیرید.