گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

خوشبختی

من و تو تمامی ثانیه های از هم پاشیدن کلبه خوشبختی را میدیدیم و میشنیدیم و من به
هوای چشمان رویای عشقت و تو در هوای غروری لجام گسیخته چشمانمان را رو به
تمام این وحشیانه ها بستیم . زمانی به خود آمدیم که نفسهای آخر را زیر آوار آنهمه سیاهی
بسان تندیس شوم گسستن در دفتر آرزوهایمان حک میکردیم بی هیچ نرمشی و گذشتی.
من بی تو در ترانه ظلمت روانه هجوم خستگیها و تنهایی های مدام شدم . سرچشمه عشقم
آن نیاز فروریخته در فرهیختگی احساس در فراسوی بغض دستان شراره های مهرم پوسید
و من به مرگ بی تو تن دادم تا بدانم و فریاد زنم عاشقانه میمیرم
تو کجایی تا ببینی لحظه هام بی تومیمیرن نم نم چشمام چه ساده بارونو از سر میگیرن
کوله بارم خستگی بود اینو تو خوب میدونستی گفتی تا ابد میمونی اما افسوس نتونستی
به خدا داشتم میرفتم خیلی پیش از رفتن تو تو بودی گفتی بمونم توی قاب هوس تو
حالا حتی یاد مهرت زده قلبمو شکسته عشق به اون روزهای رفته پر پروازمو بسته
کاشکی چشماتو نداشتم هرم داغ دستای تو دل من تنها میمونه بی عبور نفس تو
من چه ساده چه خیالی دلمو بهت سپردم میدونستی نمیمونی پس چرا خواستی بمونم؟
چرا اشکامو ندیدی ندیدی دارم میمیرم مگه تو نگفته بودی من دوباره جون بگیرم ؟
دیگه تو نیستی ببینی غم واسم شده عبادت میدونم بی تو میمیرم اما خوب سفر سلامت
نفسم بی تو میگیره من بازم تنها میمونم اما برنگرد دوباره نمیخوام با تو بمونم

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

دفینه قلب

سلولهای نفرین را در دفینه قلب ترک خورده ام دفن کردم تا مباد آه سینه سوزم جغد شوم
ناکامی را به آسمان خوشبختیت پرواز دهد .
عاشقانه ها را از بر کردم و تو را گم کردم . جرقه های تاریکی را در پس چشمان بیتابت
میدیدم بدون آنکه حتی یک لحظه به شفافیت صداقت عشق شک کنم .
وفا نیست مرگ است وقتی تمامی لحظاتم پس از آنهمه سؤال و شاید و اما در پس خود بینی
هزار توی دستانت هر لحظه شاهد فروریختگیم بود بی آنکه حتی حس کنی تویی بانی تمامی
آزارم تمامی حسرت و اندوه و آرزوهای محالم .

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

بوی هوس

بوی هوس را از تک یاخته های تن نابالغ شکوفه های گیلاس میشنوم . بوی یاس ‌و شمیم
سپیده و روزمرگی و شبانگی همیشگی و بدینسان قصلها میگذرند بی هیچ جنبشی.
از پشت قله های رفیع شکستگی نمیتوان ثانیه های بودن را باور کرد وقتی هر لحظه
از شبها و روزهای درهم و سیاهم بوی تعفن سبزینه گذشتن میدهد بی آنکه حتی برای
یک دم زیسته باشم بی حسرت و بی حس مرگ .
آرزوها را به دست زورقی دادم که در میانه راه در پی چشمانی وحشی مقصود را گم کرد
و بهار آرزوهایم بوی خزان و مرگ سیاه رویا گرفت . موجها صخره های انتظار را میشکست
بی آنکه در پس آنهمه تلاطم در هوای رویاهایم پرنده ای پر باز کند و تن به آسمان عشق دهد
تا باور کنم پس از آنهمه اندوه سهم من وصالیست عاشقانه.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

رویای

آن همه رویای محال که برایم ساختی پر بود از سرمای خیال . با تو بودن محالی
بود و بس. از همان روز که تو رفتی گیجگاه لحظه ها هر طپشش حسرت است و باز هرم
نفسهای بی همدم.چرا ؟ چرا دردهایم را ندیدی ؟ مگر روزی که به جای دیوار های سپید
کاشانه ات تنها جای انگشتانی یخ بسته و خالی از عشق را بر کنگره سیاه لحظه هایت دیدم
باز هم نگفتم درود؟
مگر وقتی به جای آن همه دریای مرهمی که از چشمان رویاییت برایم ساختی تنها ساحل
غمش را به من هدیه دادی نگفتم درود ؟ امروز چراو به چه جرم محکوم به فراقت هستم؟
آیا آوای تک یاخته های قلب پر دردم را از نگاهم نمیخوانی؟بی تو از دست میروم ولی
میروم میروم تا تو چتر آرزوهایت را بر حریمی دگر بگشایی شاید شاید که اینبار وفادارت
جفایت نبیند

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

درود بر روزگاری

درود بر روزگاری که بی هیچ سلام و سوالی بر سادگی من خیمه گاهی ساختی پر از بوی درود!
پر درد غریبی. درود بر خنجری که بر دلم نشاندی و زخمی زدی به عمق عشقی که برایت
از آن سایبان آرامش ساختم بی هیچ خواهشی . درود بر کاشانه ای که از آن ویرانه ای
ساختی و من آن را سرایی دیدم پر از نگاه پاک با تو بودن و همیشه ماندن . کجا رفتی آرامش
سنگین نبض خیانت کجا رفتی؟ هیچ گاه ندانستی چرا به جای آن همه درود بی پاسخ بر تو
امروز نغمه ام بدرود است و بس .

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

شهره ی شهر

به کمند سر زلف تو گرفتار شدم شهره ی شهر به هر کوچه و بازار شدم
گر برانی ز درم از در دیگر آیم گر برون راندیَم از خانه ز دیوار شدم
مستی علم و عمل رخت ببست از سر من تا که از ساغر لبریز تو هشیار شدم
پیش من هیچ به از لذت بیماری نیست تا ز بیماری چشمان تو بیمار شدم
نشود بر سر کوی تو بیابم راهی از دم پیر در این راه مدد کار شدم
دامن از آنچه که انباشته ام بر چیدم تا که خجلت زده در خدمت خمّار شدم

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

قصه عشق ـ فصل بیست ویکم

بالاخره پنجشنبه موعود از راه رسید .
همه چیز آماده و مهیا بود برای آغاز یک زندگی خوب و شیرین......
صبح ساعت ده نازنین و مامان رو بردم خونه دایی اینا . چون قرار بود با زن دایی برن آرایشگاه........
مامان از خوشحالی رو پاش بند نبود . دایم به شیوه خودش قربون صدقه ما دوتا میرفت .
بالاخره رسیدیم ، اونا رو پیاده کردم و برای ساعت دو نیم بعد از ظهر جلوی آرایشگاه قرار گذاشتیم.........
من هم رفتم که به کارهای خودم برسم.
اول رفتم کارواش . دادم تو و بیرون ماشین رو حسابی شستن و برق انداحتن.
بعد رفتم آرایشگاه . اونجا با داریوش قرار داشتم ، وقتی رسیدم دیدم نشسته و داره اصلاح میکنه .
وقتی وارد شدم هوشنگ به استقبالم اومد و مجددا بهم تبریک گفت و من رو برد نشوند رو صندلی و کارش رو شروع کرد . یکساعت و نیم با موهای سرم ور رفت و آخر سر اونارو شست ، سشوار زد و مدل داد . بعد هم گفت : احمد جان دیگه هر کاری بلد بودم کردم. نگاهی کردم دیدم واقعا سنگ تموم گذاشته .یک اصلاح کامل و بی نقص.
داریوش که کار اصلاح سر وصورتش تموم شده بود و روی صندلی انتظار نشسته بود ،گفت: الحق که شاهکار کردی آقا هوشنگ . من مونده بودم اینو جونور رو چه جوری به مهمونا نشون بدم که نترسن.
درحالیکه از روی صندلی بلند شده بودم به طرفش رفتم و گوشش رو گرفتم و گفتم : بزغاله بازچونه تو به کار افتاد.......
درحالیکه سعی میکرد گوشش رو آروم از لای انگشتای من بکش بیرون گفت : بابا شوخی کردم . فیل مرده و زنده اش صد تومنه. شما اجل بر این حرفا هستی. یه ذره گوشش رو پیچوندم و گفتم چه غلط ها لغت های قلمبه سلمبه یاد گرفتی .
با زبون بازی گفت : ما شاگرد مکتب خونه شما هستیم . قربان..... همه خندشون گرفته بود از حرفای اون .
هوشنگ گفت : احمد آقا من ضامن. گوشش رو ول کردم و گفتم....فقط محض خاطر هوشنگ خان.
داریوش گفت: ما کوچیک هوشنگ خان و اون قیچی تیز گوش برش هم هستیم . بعد به رفت طرف و هوشنگ رفت و شروع کرد به ماچ کردن اون و گفت ‌: اینم برای اثبات ارادتمون به ایشون.
در همین حال دست کردم تو جیبم و یه پک اسکناس صد تومانی از جیبم در آوردم که بدم هوشنگ ، که دستم رو گرفت و به طرف جیبم برگردوند و گفت : مطلقا از اینکارها نکن که ناراحت میشم. این رو میهمون منی
گفتم : آخه نمیشه که ، اینجور موقع ها رسمه که شیرینی هم میدن.......نه اینکه پول هم نگیرن.......
گفت : رسم و رسوم جای خودش من دوست دارم امروز رو مهمون من باشی . شیرینی هم میخوای بدی دم شما گرم . یکی از بچه هارو میفرستیم شیرینی میخره و میاره . اما اصلاح رو دوست دارم مهمون من باشی . بعنوان هدیه عروسیت.
دیدم اصرا بی فایده است.همون صد تومن رو دادم دست شاگرد هوشنگ و گفتم :امروز همه بچه ها نهار مهمون من هستند میری هرکی هرچی میخوره براش میگیری. بعد هم از هوشنگ به خاطر زحمتی که کشیده بود تشکر کردم و با داریوش زدیم بیرون و بطرف آرایشگاهی که نازنین اینا رفته بودن حرکت کردیم. یک ربع زود رسیده بودیم . خبر دادیم که رسیدیم و پشت در منتظریم .
بعد از نیم ساعت مامان و نازنین و زندایی از در آرایشگاه اومدن بیرون در حالیکه نازنین مثل ماه شده بود .
چند لحظه محو تماشای نازنین شده بودم . که مامان گفت : وقت برای تماشای این فرشته خوشگل زیاد داری .حالا بریم که روده کوچیکه بزرگ رو خورد. خیلی خجالت کشیدم ........نازنین هم سرش رو انداخته بود پایین ، صورتش از شرم سرخ ، سرخ شده بود. هیچی نگفتم : سوار شدم و راه افتادیم. مامان تو راه یه کم سر بسر داریوش گذاشت و داریوش هم مطابق معمول کم نیاورده و بلبل زبونی میکرد. بالاخره رسیدیم خونه ، تا زندایی در رو باز کرد . اردشیر و اشکان که با بابا اومده بودن خودشون رو به ما رسوندن وخیره شدن به ما. اردشیر گفت : داداشی چقدر خوشگل شدین......هم شما هم زنداداش. گرفتمش ، یه ماچش کردم و گفتم : داداشی چشمات قشنگ می بینه . در حالیکه محکم خودش رو به پاهای من چسبونده بود با هم به اتاق رفتیم . بابا و دایی جان نشسته بودن و حرف میزدن. مامان و زندایی بعد از یه سلام و علیک کوتاه دویدن تو آشپزخونه تا هرچه زودتر نهار رو بکشن ، تا بخوریم و بریم به سمت محضر ساعت چهار بود که لباس هامون رو پوشیدیم و به طرف محضر که تو خیابون شاه ،خیابون قوام السلطنه بود راه افتادیم. خان دایی ساعت پنج اونجا منتظر ما بود . پنج دقیقه به پنج رسیدیم. خان دایی هم ، در حالیکه لباس پلو خوری خودش رو پوشیده بود دم در محضر قدم میزد. همه در حال پیاده شدن از ماشین سلام کردیم. تا مارو دید پرسید : شناسنامه هارو آوردین یا نه ؟ مامان سلام کرد و گفت: بله خان داداش اینجاست ، در همین حال دست کرد تو کیفش و شناسنامه های من ، نازنین ، بابا و دایی رو از تو کیفش در آورد و دست خان دایی داد و گفت : من همه رو از صبح گذاشتم تو کیفم که یادمون نره .
خان دایی سری به علامت رضایت تکون داد و گفت : خب سریع تر بریم تو که دیر میشه........مثل اینکه خان دایی بیشتر از همه عجله داشت که این کار هرچه زودتر انجام بشه.......
داخل محضر شدیم و خان دایی یک راست سراغ پیرمردی که گوشه دفتر بود رفت و چیزی بهم گفتن و شناسنامه هارو به اون داد . پیر مرد هم که معلوم بود صاحب محضر است . شروع به نوشتن مطالبی از روی شناسنامه ها کرد و بعد از ده دقیقه ما رو صدا کرد و مراسم شروع شد .بعد از گرفتن وکالت از نازنین و من شروع به خوندن صیغه عقد کرد . ودر آخر گفت : مبارک است انشالله........بعد من حلقه ای رو که تهیه کرده بودیم دست نازنین کردم و او هم همینطور .
خان دایی رو به من کرد و گفت : مهریه زنت رو بده .
به داریوش گفتم داریوش سکه هارو بده.........
داریوش دودستی زد تو سرش و گفت : ای داد بیداد < دیدی چی شد.....
سکه ها گفتم سکه ها چی؟ گفت : سکه ها رو مامان گفت : سکه هارو چی؟.........
گفت : سکه هارو گذاشتم توی این جیبم.. همه گفتیم : خب
گفت : خب به جمالتون .....الان هم همین جاست...... سکه هارو از جیبش در آورد و به همه نشون داد.
خان دایی با نوک عصاش آروم به پهلوش زد و گفت : تو خل و چل کی میخوای درست بشی خدا عالمه............
داریوش خنده ای کرد و گفت : زنم بدین درست میشم.......
خان دایی هم گفت : آخه مگه مردم توپ کله شون خورده ، به چلی مثل تو زن بدن....... تازه تو هنوز دهنت بوی شیر میده .
داریوش رفت سراغ خان دایی و یه ماچش کرد و گفت :دایی جون راه داره من از فردا دیگه شیر نمیخورم و از آدامس استفاده میکنم که دیگه دهنم بوی شیر نده............
خان دایی گفت : گیرم که این و درست کردی ، تاب مخت رو میخوای چیکار کنی.........
داریوش دستی به سرش کشید و کمی فکر کرد و گفت : راست میگین. اینو کاریش نمیشه کرد......
همه زدیم زیر خنده .....سکه هارو گرفتم و به نازنین دادم.......
خوشبختانه سر خان دایی با داریوش گرم بود و متوجه تقلبی که ما در خرید پنج پهلوی به جای یک پهلوی کرده بودیم نشد.......بعد از تشکر از محضر دار دسته جمعی از محضر خارج شدیم

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

به صحرا شدم عشق باریده بود

و زمین تر شده .... چنانکه پای مرد به گِلزار فرو شود
پای من به عشق فرو شد ..... اگه عشق من تو نیستی
چرا میلرزه تنم ؟؟ چرا از نبودنت خیلی ساده میشکنم ؟؟
اگه عشق من تو نیستی چرا میمیرم برات ؟؟
من چرا زنده میشم واسه دیدن چشات؟؟ اگه عشق من تو نیستی
چرا طاقت میارم؟؟ چرا من نمیتونم دست از سر تو بردارم؟؟
اگه عشق من تو نیستی چرا هر جا که میری من به دنبالت میام؟؟
اگه عشق من تو نیستی چرا پرپر نمیشم؟؟
چرا هر چی میخونم دوریتو از بر نمیشم؟؟ اگه عشق من تو نیستی
چرا قلبم میزنه؟؟؟؟؟؟؟ چرا وقتی نباشی قلب ترانه میشکنه؟؟
اگه عشق من تو نیستی ........ عشق من بگو چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟
تو فقط بگو همین ...... زمانی میتونی ادعا کنی که عشقت واقعیه
که معشوق رو رها کنی و در قفس رو باز بذاری و به پرنده قشنگت اجازه پرواز بدی .
آزاد آزاد اونقدر که تو انتهای آسمون دیگه نبینیش
مطمئن باش اگه عاشق باشه و برگشتی هم باشه حتما بر میگرده
اما اگه برنگشت اونقدر مرد باش که به امان خدا بسپاریش
و بذار اونقدر پرواز کنه تا به اونجایی که دوست داره برسه
همونجایی که دل ناز و کوچیکش میخواد شاد باشه و احساس سعادت کنه
و تو نیز باید اونقدر بزرگ باشیکه از احساس سعادت اون
احساس سعادت کنی البته اینو خوب می دونم
که کار خیلی خیلی سختیه
اگه دلم تنگ میشه خیلی برات
منو ببخش اگه نگاهم گم میشه تو شهر چشمات
منو ببخش منو ببخش
اگه شبها ستاره هارو میشمرم اگه همش پیش همه بهت میگم دوست دارم
منو ببخش اگه برات سبد سبد گل میچینم
منو ببخش اگه شبها فقط تو رو خواب میبینم
منو ببخش اگه تو رو میسپارمت دست خدا
منو ببخش
اگه پیش غریبه ها به جای تو میگم شما
اگه واسه چشمای تو خیلی کمم
تو یه فرشته ای و من خیلی باشم یه آدمم
منو ببخش اگه فقط میخوام بشی مال خودم
عاشقت شدم . ببخش اگه کمم ولی
دلم تنگه دلم تنگه برای لبهایی که هیچ وقت لبام نبوسیدش دلم تنگه دلم تنگه برای دستانی که دستان هرگز بر دست نگرفت دلم تنگه برای حرفهایی که هرگز زده نشد دلم تنگه برای 2 برگ قرمز لبات
عاشقونه از تو خوندم توی تنها و شبها**زنده بودم حتی با تو وقتی بود اسمه تو
تو امیدی واسه من در لحظه های اخــر**حک شده اسمه قشنگت نمیشی فراموش
عشقم فقط تو بمون تنها نمونــــــــــــــم**شعرم فقط تو نرو از تو بخونــــــــــــــــم
مثل آهو می کشد گردن ولی رم می کند
با رمـــــیدنهای خــــود از عمر من کم کند
می نهد بر شتانه های خسته ام بار نگاه
بار سنگینی که پشت کوه را خم می کند
گرچه می ریزد شراب از چشم های مست او
کاسه صــــــبر مـــــرا لـــــبریز از غم می کند
با رقیبان می نشــــیند بـــاده نوشی می کند
چون مرا می بیند از غم چهره در هم می کند
بس که دور از چشم هایش سوگواری کرده ام
هر که می بیند مـــرا یــــــاد از محرم می کند
در عبور از لحظه های زندگی جز عشق نیست
آن که اســــــباب غـــــم ما را فراهم می کند

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

رو قلب شیشه ها

بارون رو قلب شیشه ها هی جا می ذاره رد پا
مثل تو که رو قلب من پا رو گذاشتی بی صدا
هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد
می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد
یادت میاد رو قلب من هی تازیانه می زدی
واسه رفتن به هر درو به هر بهونه می زدی
هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد
می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد
دل شیشه می لرزه مثل قلب من تو سینه
راستی چرا کسی نبود قلب منو ببینه
همه می گن بذار بره ,برگرده باز همینه
نمی دونن عاشقتم ,نقشی نداره کینه
هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد
می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد
گین به دیدنم بیاد

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

تشنه ی جوانمردی

یا علی! روزگار بی دردیست
سهم دل، سهم سینه ها سردیست
سینه سرخان، بهار کوچیدند
حالیا فصل خستگی زردیست
شهر، در سایه ی ریا خفته ست
به گمانم که قحطی مردیست
کار این دیدگان درد آلود
پرسه در کوچه های ولگردیست
قرن ها طی شدند و می بینم
رسم و آئین کوفه نامردیست
این زمین، این زمین سرگردان
یا علی تشنه ی جوانمردیست

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

غریبه

غریبه! تو چقدر این واژگان را خوب می فهمی
غزل، احساس، شور شاعران را خوب می فهمی
من از لحن زلال شعرهای چشم تو خواندم
که راز چشم های همزبان را خوب می فهمی
تو که آغوشت از عطر شقایق ها پر از داغ است
دل من-این شهید بی نشان- را خوب می فهمی
منم با کلبه ای درویشی و یک حسرت تازه
و تو که سفره ی خالی نان را خوب می فهمی
چراغ مرده ی احساس من را باز روشن کن
تو که حس غزل های روان را خوب می فهمی
تمام شعرهایم را به تو تقدیم خواهم کرد
کسی آن را نمی فهمد، تو آن را خوب می فهمی

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید، نتواند.
که ره تاریک و لغزان است.
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است.
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک؛
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم.
زچشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آیووو
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخگوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم.
بیا بگشای در؛ بگشای دل تنگم.
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست:
حدیثی گر شنیدی، قصه ی سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم.
حسابت را کنار جام بگذارم.
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
وقندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است.
حریفا! رو چراغ باد را بفروز. شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان.
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلورآجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلود مهر و ماه، زمستان است.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

فقط تو ....... من

نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه
نشد که اینجا بمونه آخر بشه مال خودم
حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم
با همه التماس من نموند دیگه کنار من
شعرام بجز اون روی هر دیوونه ای گذاشت اثر
نشد برم بغل بغل براش شقایق بچینم
نه این که من نخوام برم نداشت گلارو ببینم
نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم
یکی می گفت خواب دیده که اون گفته عاشقش می شم
اما نشد اما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن وخوش
پیغام براش فرستادم بیا بازم منو بکش
نشد که بشکنه این کینه ی شکستنی
هیچ جای دنیا ندیدم عجب چشای روشنی
باور نکرد یه موژه شو به صد تا دریا نمی دم
یه تار مو خواستم نداد حتی به دنیا نمیدم
راست میگه هر چی اون بگه
من کجا و دیوونگی
چه جور به حرفش گوش بدم
اون گفت بچسب به زندگی
خلاصه که آخر نشد ما گل سرخ و بو کنیم
اون گفت برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم
نشد یه بار برسم به آرزوهای محال
یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه ی کال
نشد منم وسه یه بار به آرزوهام برسم
گذشته کار از کارمون دیر شده به خدا قسم
از شما پنهون نکنم یه حرفایی بهم زده
گفته همین روزا میاد اما هنوز نیومده
قصه داره تموم می شه مثل تموم قصه ها
فقط وسم دعا کنید اول خدا بعد هم

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

زنگ=عشق

تاریکی شب ۳ شمع روشن کردم
و...ی من خودت می دونی که من خیلی دوست دارم چرا همش می خوای ازم جدا بشی خیلی خیلی دوست دارم به اندازه فاصله زمین از ستاره ها به اندازه قطر زمین به اندازه تمام دریاها عزیزم دوست دارم می خوام همیشه ماله من باشی زندگی بی تو هرگز هرگز هرگز من تو این ۲نیا فقط تو رو دارم پس وی...ی من یه زره دوستم داشته باش
@@@.....................@@@@...........@@@.................@@......@@@@@@@@@..... @@@.................@@........@@.........@@@..............@@.......@@@...................... @@@................@@..........@@..........@@@...........@@........@@@...................... @@@...............@@............@@...........@@@........@@.........@@@@@@@........... @@@...............@@............@@.............@@@.....@@..........@@@@@@@........... @@@..........@...@@..........@@...............@@@...@@...........@@@...................... @@@@@@@....@@........@@.................@@@.@@............@@@..................... @@@@@@@......@@@@@......................@@@@..............@@@@@@@.........
دلم تنگه دلم تنگه برای لبهایی که هیچ وقت لبام نبوسیدش دلم تنگه دلم تنگه برای دستانی که دستان هرگز بر دست نگرفت دلم تنگه برای حرفهایی که هرگز زده نشد دلم تنگه برای 2 برگ قرمز لبات
عاشقونه از تو خوندم توی تنها و شبها**زنده بودم حتی با تو وقتی بود اسمه تو
تو امیدی واسه من در لحظه های اخــر**حک شده اسمه قشنگت نمیشی فراموش
عشقم فقط تو بمون تنها نمونــــم**شعرم فقط تو نرو از تو بخونـــــم

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

عشق ساده

بگو دلت، برای من تپیدوبس ،میگم که من، بی تو نمی کشم نفس
بگو که تو، می تونی باشی همه کس، میگم تو رو، نخواستم از سر حوس
من می گم بگو، بگو که میشه با هم بمونیم، واسه همیشه ، میگی ای کاش می تونستم، بگم فردا چه در پیشه
می گم بگو، بگو که میشه با هم بمونیم ،واسه همیشه ، میگی ای کاش می تونستم، بگم فردا چه در پیشه
بگو یاد تو، همیشه با منه ، همه جا نگات به دنبال منه ، می گم حرفای دلم پیشه تو، خنده و گریه من دست تو
من میگم بگو، بگو که میشه با هم بمونیم ، واسه همیشه، میگه ای کاش می تونستم بگم ، فردا چه در پیشه
میگم بگو، بگو که میشه با هم بمونیم ، واسه همیشه ، میگه ای کاش می تونستم بگم ، فردا چه در پیشه
کاش می شود دستای تو، مرحم سختی این روزا باشه
یه روزی شونه تو، جای امنی واسه گریه ها باشه
کاش می شود شعرای من ، واسه شب بیداری ها ، قصه باشه
یه روزی قصه ما، مرحم دلای باغصه باشه
یاور یاران بی کس، دشمن نامرد ناکس
مرض تو تا بینهایت، مقصدت آزادی یو بس
اسم شب پیشت امانت، کولبارت استقامت
پشت سر دعای خیرو توشه راهت شهامت
نور ما ه چراغ راهت، چشمها در انتظارت ، تا بپاشی تو سراسر، بذر آزادی به خاکت
کم کمک وقت خدا حافظی ما رسیده
هوای تازه تنهائیا از راه رسیده
طعم یک بوسه پنهونی به لبهام رسیده
بغلم کن آخرین بار وقت رفتن رسیده
یه کمی خنده وا سه روزای بارونی دارم
که خیال دارم تو کیسه دم دستم بزارم
دوسه خط شعر و غزل حرفای موندنی دارم
که می خوام توی جیبم نزدیک قلبم بزارم
به درختی که رو سا قش اسم ما کنده شده
یوری تکیه زدم گفتم دلم خسته شده
دل من تنگ من وتنهائی یای شب شده
هوای تازه می خوام نفس تو سینه تنگ شده
چند کلام حرف اضافی یه اشاره یه نگاه
یه هرچی گفتم نشنیدی رو توی کاسه صبرم می زارم
دوتا عکس یادگاری از رو تاغچه برمی دارم
لای ترمه اونور شیشه عمرم می زارم
یه بغل خاطره از تو توی کولبارمه
هرچی گفتی رو شنیدم حرف تازه بارمه
یه کمی اشک و گلایه لای دستمال پیچیدم
وقتی دلتنگ تو شد غم تو توشه راهمه
و کمی آن طرف ترازاین شاید کودکی ، تولدی، شروعی و آغازی دوباره
، دوباره، دوباره و دوباره
این رسم روزگار است آمدن، خواندن و رفتن، ...
۶۰ روزه که منتظرم بگی نه و حالا ...

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))