من با ابری که تو چشمات رفاقت می کنم ، از دو چشم خیس بارونی عیادت می کنم ،
از غم تو به ترانه ها شکایت می کنم به همین حس حسادت دارم عادت می کنم
به همین حس حسادت دارم عادت می کنم
حتی به هوا حسادت می کنم ، به صدای پا حسادت می کنم
من به نوری که رو دستات حسادت می کنم ، واسه دیدن تو با آیینه رقابت می کنم
دست طرد و شکننده دونه میده به پرنده ، قد آسمون می لرزه
که زمین داره می لرزه
خطی که روی لبات بهترین جای صدات ، حرفی که عطرت باهاش نمی تونه کهنه باشه
حتی به هوا حسادت می کنم ، به صدای پا حسادت می کنم
من به نوری که رو دستات حسادت می کنم ، واسه دیدن تو با آیینه رقابت می کنم
خلاصه حسود توهستم.