دورترین دلتنگی آدمی با من است.
گفته بودم روزی باران،دریا را خیس خواهد کرد.
تلخ ترین روز ماه خواهد رسید.
و تلخترین تبخیر ، زلالی آسمان را خواهد پوشاند.
جایی به من بدهید...
تمامی دلنتگی آسمان با من است.
گفته بودم شبی ، ماه آب خواهد شد.
و تماما پنجره ها غریب خواهند ماند.
و زمین تنها خواهد مرد.
جایی به من بدهید...
تمامی تنهایی زمین با من است.
گفته بودم روزی تمام عکسهایمان را از زمین پس میگیریم.
گفته بودم ،دیگر از آسمان هواپیمایی نمیگذرد.
و هیچ مسافری به جهان نمیرسد.
و ما با چترهای بسته به دنیا می آییم.
و با چتر های باز به خواب میرویم.
جایی به من بدهید...
شاید یکی از میان ما.
شب کوچکی از نخستین شادمانی را به یاد آورد.
شب کوچکی زیر ماه
شب کوچکی کنار چند شعر ساده ی روشن
شب کوچکی میان تمام شب های دنیا
شبی که ابتدای کلمات بود.
جایی به من بدهید...
جایی برای خندیدن...
جایی برای خیره شدن...
جایی برای بودن...
ماندن...
دوست داشتن و دوست داشته شدن....!
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))