گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

سرنوشتها

هر وقت که از این چهاردیواری بیرون میومدم... وقتی به آدمایی نگاه می کردم که دست تو دست هم, خندون و خوشحال این ور اون ور می رن و با هم هستن ... حتی منی که هیچ وقت به هیچ کس و هیچ چیز حسادت نمی کردم رو حسود می کرد. دلم می گرفت ... چون تو زندگی خودم هیچ وقت ... هیچ وقت ... این احساس رو تجربه نکرده بودم ... ولی بخدا اینو راست می گم که همیشه برای همه اون آدمای غریبه هم دعا کردم. دعا کردم که هیچ وقت نشه که اونا هم یه روزی یه جا ناراحت بشینن و گریه کنن. من همیشه سعی کردم بتونم به بقیه کمک کنم ... زندگی من پر شده بود از آدمای رنگ و وارنگی که با هزار و یک مشکل درست مثل قصه های هزار و یک شب اومده بودن تو زندگی من ... سعی کردم هر جوری میشه براشون یه دنیای قشنگ تری رو ترسیم کنم ... ولی اینا به قیمت فراموش کردن دنیای خودم شد.
اصلا یادم رفت ... این وسط یه مجنونی هم وجود داره ... تا کی بشینی و به گریه بقیه گوش کنی و باهاشون صحبت کنی تا آروم بشن ... تا بفهمن که دوباره کی هستن و از زندگی چی می خوان و بعد اونا رو بفرستی دنبال سرنوشتشون.
این حرف تا حالا چندین بار از دهن خیلی از اونا در اومده که .... تو یه فرشته ای .. واقعا خدا تو رو تو زندگی من قرار داد... من همیشه به تو مدیونم دمن دیگه نمی خوام فرشته باشم ... من میخوام آدم باشم ... من می خوام لذت با هم بودن رو تجربه کنم ... می خوام برای یک بار هم که شده یه عشق واقعی رو با تمام وجودم درک کنم ... نه اون چیزی رو که تابحال داشتم ... نه اون احساسی که از فردام بترسم که سایه ای حتما میاد و اون فردا رو از من می گیره. همه این کارا باعث شد که خیلی چیزا رو یاد بگیرم .. همون عبرتی رو که به لیلی خانم گفتم باید از زندگی دیگران بگیریم ... ولی قلبم هم این وسط تیکه تیکه شد .. از نامردی های روزگار ... از سرنوشت بد بعضی آدما ... از ... به لیلی خانم گفتم ... حالا هم می گم ... همیشه هر رابطه ای که من داشتم تحت تاثیر سایه ای از گذشته بوده ... سایه ای که همه جا حتی همون خوشی های لحظه ای من رو تهدید کرده .. سایه ای که حضوری فعال تر از من داشته و باید همین جا اعتراف کنم که.... من همیشه در نبرد با اون سایه ها بازنده بودم.
متاسفانه مثل بقیه رابطه هام ... توی رابطه فعلی که برای من از همه دوست داشتنی تر و با ارزش تر و جدی تره هم سایه ای وجود داره... سایه ای که تا دیروز به عمق حضورش واقف نبودم ... ولی حالا هستم. ولی این دفعه از یک چیز مطمئنم ..... این بار به سایه ها نمی بازم. این دفعه نمی گذارم سایه ها , لیلی رو از من بگیرن. این دفعه برای من از همه چیز مهمتر ... بودن با لیلیه ... چون می دونم که تا حالا هیچکس رو مثل لیلی دوست نداشتم ... می دونم ... هیچ کس زندگی من رو به اندازه لیلی عوض نکرده و به اون رنگ و بوی تازه ای نداده.
من لیلی رو فقط برای خوش بودن هاش نمی خوام ... لیلی هم گریه می کنه .. لیلی هم مشکل داره ... ولی این دفعه ... در کنارش خواهم بود ... نه مثل آدمای قبلی که اونا رو بفرستم دنبال سرنوشتشون ... بلکه برای اینکه ...لیلی رو بیارم تو سرنوشت خودم!

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد