گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

نیک مرد

اگه لالایی بلدیم چرا خوابمون نمی بره ؟!
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود ، توی این دنیا به این گندگی یه جایی بود که مردمش خودشون رو عالم می دونستن . تا واسه یکی مشکلی پیش می یومد ، انواع و افسام راه حل ها رو پیش پاش می گذاشتن ، براش دکتر می شدن ، مهندس می شدن ، مشاور می شدن ، روحانی می شدن و خلاصه یه جوری برای طرف نسخه ای برای درمون دردش می پیچیدن اما فقط در حرف ! اما موقع عمل که می شد هیچی به هیچی ، افسرده و نا امید می موندن که حالا چی کار کنن ! اونا که این همه برای دیگران لالایی می خوندن پای عمل و زندگی خودشون می رسید ، حرفی برای گفتن نداشتن ! توی دنیای قصه ما از صبح که پا می شدی تا شب همه در حال ارائه نظر و طرح ، انتقاد ، پیشنهاد بودن ، اما هیچ وقت نمی دیدی یکی کاری کنه و دست به کار شه ، همه منتظر بودن اوضاع خودبخود درست می شد و دیگران کاری می کردن و اوضاعش کساد بود و فقط همهمه ای به گوش می رسید . عجیب اینکه پای حرف همه درد و درمونشو می دونستن اما هیچ وقت نوبت به درمون نمی رسید. توی دانشگاه دانشجو ها ، اساتید ، خدماتی ها ، توی مدرسه معلم ها ،توی محله بقال سر کوچه ، توی خونه بابا و مامان ، توی چت ، پیرمردهای توی پارک ، مجری تلویزیون ، بلیط فروش سر چهارراه و همه و همه یه پا مشاور بودن و استاد لالایی و نسخه برای ملت می پیچیدن مامان! ، بیست ! اما وقتی نگاهی به زندگی خودشون می کردی ، می دید توی حل ساده ترین مسائلش هم موندن. توی اون جای دنیا ، همه از محبت و صفا می گفتن دذر عین حال برادر سر مال دنیا به برادر رحم نمی کرد، همه از فرار مغزها می گفتن اما کسی تره براشون خرد نمی کرد ، همه از قانون می گفتن اما حوصله چراغ قرمز هم نداشتن ، همه از کثیفی شهر می گفتن و در همون لحظه از پنجره ماشین آشغالاشون رو بیرون می گفتن ، حرف صله رحم توی دهنها بود اما سال تا سال به آشنا ها به بهانه های سطحی سر نمی زدن ، از مرام در رفاقت می گفتن اما هر مسئله کوچکی دوستی های چند سالشونو رو به هم می زد ، از لزوم سرمایه گذاری می گفتن اما جای پولهاشون توی بانک نیود اما حاضر نبودن سرمایه گذاری کنن ، از حمایت صنایع داخلی می گفتن اما هر کس هر طوری می تونست یه کالای خارجی وارد می کرد ، از کمک به فقرا می گفتن اما ... خلاصه جایی عجیب که آدما همه واسه هم لالایی های قشنگ می گفتن اما عجیب بود که هیچ کس خوابش نمی برد حتی خودشون

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد