آن روز را دوست دارم که : با طلوع عشق تو آغاز کنم ، روزی که خورشید عشق تو سردی زندگیم را گرمی بخشد
آن چنان گرمی که : تمام وجود را فرا گیرد ، زمانی زنجیر را دوست دارم که زندانی عشق تو باشم
و چه زیباست حصار زندان هنگامی که خود را محصور در بند تو احساس کنم
و آن گاه است که مفهوم زیبای آزادی را درک می کنم