پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت
زمان بر مغز و پوست کهنگی میتازد امروز
چه کم داریم من و تو از درخت و سنگ بی مغز زمین ای دوست
بنگر، بنگر زمین هم پوست میاندازد امروز
پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت
زمستان هرچه بود تاریک و طولانی
دل ما هرچه شد سرد و زمستانی
زمین اما به دور از کیــــنه بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
زمین اما به دور از کیــــنه بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
به شادباش شمیم بارش نمنم
به فال نیک دیــدار گل مریم
بیا تا یک نفس شکرانه امروز
به داد دل فراموشی دهیم با هم
به داد دل فراموشی دهیم با هم
بزن ای طبل باران
برقص ای بید مجنون
رسیده پچپچ گل
به گوش خاک محزون
بیارید سفره عید
بچینید قاصدکها
هزاران سین تازه
به جای سوگ و سرما
زمستان هرچه بود تاریک و طولانی
دل ما هرچه شد، سرد و زمستانی
زمین اما به دور از کیـنه بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
زمین اما به دور از کیـنه بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
تماشا کن که در آیینه نوروز
نمیبینی غبار قصه دیروز
مبادا بر چلیپای شب سرما
مسیحایی چنین بخشنده و دلسوز
مسیحایی چنین بخشنده و دلسوز
بزن ای طبل باران
برقص ای بید مجنون
رسیده پچپچ گل
به گوش خاک محزون
به گوش خاک محزون
بیارید سفره عید
بچینـد قاصدکها
هزاران سین تازه
به جای سوگ و سرما
به جای سوگ و سرما
سلام سایه سالار سرو ناز
سرود سار و سحر سور عشقورزی
سپیده سیل سوسن در سحرگاهان
سمنگون ساعت سرشار سرسبزی
سمنگون ساعت سرشار سرسبزی
بزن ای طبل باران
برقص ای بید مجنون
رسیده پچپچ گل
به گوش خاک محزون
به گوش خاک محزون
بیارید سفره عید
بچینید قاصدکها
هزاران سین تازه
به جای سوگ و سرما