قلب سوخته آسمان
روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید برای دیدن ادامه مطلب
قلب سوخته آسمان
در این آسمان پر ستاره ، یکی از ستاره ها در آسمان نیست!
سپیده می آید اما خبری از رنگ آبی آسمان نیست!
خورشید در قلب آسمان نشسته و میسوزاند قلبش را ...
چه بی رحمانه میسوزاند قلب آسمان را ....
غروب که می آید ما قلب سوخته ی آسمان را میبینیم
می بینیم که آسمان دیگر آبی نیست ، سرتاسر سرخ است و دلگیر...
دلتنگ فردا نیستم ، فردا که میرسد دلتنگیهایم بیشتر میشود...
حال آسمان خوب نیست ، دیگر غروب برایم زیبا نیست ،
دلم برای آسمان میسوزد، آسمان هم دلش برایم سوخته و
باز در غم من نشسته است!
شعری بدون قافیه ، تشبیه نمیکنم خورشید را به قلب آسمان ،
زیرا خورشید قلب آسمان است ،
ماهی که شبها در آسمان می آید بهانه است!
بهانه ای برای تسکین دلها ، برای اینکه دلی برای آسمان نسوزد ،
یک بار هم آسمان را مهتابی ببینیم و چشمی به حالش نگرید!
در آین آسمان بی ستاره ، یکی از ستاره ها در آسمان مانده ،
ستاره ها همه خوابند، اما این ستاره به عشق دیدن آسمان بیدار مانده...