گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

شب یلدای چشمانم

آن شبی که برایم پر از درد و دلتنگی بود دوباره فرا رسید ٬ ای کاش که فرا نمیرسید!
شبی که خستگی زندگی را از تمام وجودم احساس کردم ٬ یک شب پر از درد و دلتنگی....
شبی که در آغاز با بغض غریبی آغاز شد اما تمام
غم و غصه های دلم ٬ بغضم را شکستند و چشمانم را
وادار به اشک ریختن کردند....
اشکهایی که تمامی نداشتند و قطره قطره مثل خون بر زمین میریختند....
یک شب مهتابی ٬ در حالی که مهتاب نظاره گر چشمهای خیسم بود....
هر لحظه که خاطره های با هم بودنمان در خاطرم تکرار می شد دلم به درد می آمد....
هر قطره از اشکهایم به یاد هر کدام از خاطره های شیرین با هم بودنمان بود....
یک شب تلخ بلند با یک عالمه دلتنگی ٬ سهم چشمهای بی گناهم بود....
فرا رسید شبی که باز باید به یاد تو تا سحر اشک بریزم......
اینبار همدم من یاد و خاطره های با هم بودنمان ٬ و همزبان
من صدای هق هق گریه هایم بود....
دیگر هیچ امیدی به آن نداشتم که سحرگاه را ببینم ٬ دیگر دنیا را تیره و تار میدیدم....
و ای کاش تو در آن شب در کنارم بودی که ببینی من چقدر
تو را دوست میدارم تا بدانی که بدون تو هر شبم برایم همان شب یلدای چشمانم هست!

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

سکوت من ترانه من است

سکوت من خود سرود و ترانه من است و گرسنگی من همان سیری من است
و آب در تشنگی من جریان دارد و در هوشیاری من مستیهاست
و عروسیهاست در فغان و شکوه من و دیدارهاست در غربت تنهائیم
و پنهانی من عین ظهور و ظهور من همه ستر و حجاب است
چه بسیار که از غمها شکوه می کنم و قلبم بدان غمها بر خود می بالد
چه بسیار که می گریم و دندانهایم به خنده رخ می نمایند و چه بسیار که در آرزوی دوست دلم پر می شکد
و دوست در کنارم نشسته است و چه بسیار که چیزی را طلب می کنم
و آن چیز در در حلقه نگین من است گاه شب تاریک دشمنانم را ( که همان رهزنان حواسند) در پرده ظلمت می پوشاند
تا من پرده رویاهای خویش را بگسترم و آنگاه صبح هوشیاری باز پرده را در می پیچد و به کناری می نهد .

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

عاشق

1) پسرک عاشق دختر شده بود ، عاشق مهربونی هاش ، عاشق دوستت دارم هاش ، عاشق نامه هاش ، عاشق .... یه عشق پاک و خالصانه از طرف پسر...اما یه روز دخترک بهش میگه که برو ، دیگه نمی خوام باهام باشی...میدونی ....تمام اینا یه فیلم بود. من عاشق پسری بودم اما اون به من خیانت کرد و رفت ، منم برای اینکه تلافی کار اونو کنم با تو این کارو کردم. می دونم پسر خوبی هستی اما دوست داری که من با تو باشم وهمش فکرم پیش یکی دیگه باشه؟؟؟....پسرک مبهوت و دلشکسته برای همیشه از پیش دختر میره!
2) دخترک لحظه شماری می کرد تا به عشقش برسه....احساس می کرد که اگه تو دنیا یک نیمه گمشده داشته باشه ، اون همین پسره....اما یه روز خبر بدی میشنوه....پسرک میگه که بیماری کشنده ای داره و اونا نمی تونند با هم ازدواج کنند....از اون به بعد کار دختر، فقط میشه گریه کردن.....چند ماه بعد خبری می شنوه که اونو دیونه می کنه....اون پسر دروغ گفته بود و با دختر دیگه ای ازدواج کرده!
3) پسرک به خاطر دختر رودرروی خانواده اش ایستاده و با پدرش مشاجره کرده اما وقتی موضوع ازدواج رو با دختر در میون میذاره ، دختر خیلی بی تفاوت میگه که ما فقط دوست بودیم و نمی خوام بیش از این رابطه ای داشته باشیم. حالا پسرک خیلی افسرده است.
4) دخترک دلبسته پسر شده اما پسر اصلا متوجه این عشق نشده....دخترک روش نمیشه بهش بگه دوستت دارم اما دلش می خواست می تونست این جمله رو فریاد کنه. اون رو این عشق خیلی حساب باز کرده اما پسر فقط برای سرگرمی رفاقت می کنه و خیلی زود دخترک با عشق درون دلش تنها می مونه.
چطور بعضی از آدم ها اینقدر راحت می تونند چهره عشق رو مخدوش کنند.چطور به خودشون اجازه میدند که برای دو روز لذت خودشون کسی رو برای یه عمر تو عذاب بذارند و از همه مهمتر چطور می تونند دلی رو بشکنند.دل شکسته ای که اگه آه بکشه خدا اون آه رو بدون جواب نمی ذاره.....تمام داستان های کوتاهی که خوندید واقعی بود.چند تا داستان دیگه هم بود که دیگه نخواستم اونا رو بنویسم تا بیشتر از این کلمه عشق به سخره گرفته نشه. همه ما آدم ها به خاطر نیازهای جنسی و عاطفی ای که خدا تو وجودمون قرار داده به جنس مخالفمون نیاز داریم اما آیا این نیاز درهر شرایطی اسمش عشقـه؟....
من همیشه از خودم می پرسم که عشق چیه ، هوس چیه و مرز این دو تا کجاست؟....مگه میشه عاشق بود و سه ماه بعد از ازدواج رفت برای طلاق . اتفاقی که همین چند وقت پیش به وقوع پیوست .هر دو دیوانه وار اومده بودند محضر برای عقد .پسرک به عاقد می گفت حاج آقا زود ما رو عقد کن تا این دختر مثل ماهی از دستم نپریده .....اما امروز در راهرو های دادگاه به دنبال طلاق هستند و ازهم متنفر شده اند....به نظر شما اینا عاشق بودند؟ همه ادعای عاشقی می کنند اما اکثرا عاشق خودشون هستند تا معشوقشون. تا روزی که معشوقشون حالش خوبه و بهشون لذت میده عاشقند! اما اگه یه روز بر خلاف میلشون صحبتی بشه خودخواهی بهشون اجازه نمیده که به خاطر دل معشوق از خواسته شون بگذرند.عاشقی واقعا کار بزرگیه.....عاشق واقعی بودن یعنی عمرت و جونت رو بذاری به پای معشوق ..... عشق ورزیدن هنره ....باید که استعداد عشق ورزیدن داشت....باید که در یک خانواده عاشق بزرگ شد.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

قسم

به مهر تو ای ماه زیبا قسم
به چهر تو ای مهر رخشا قسم
به آن سینه ی همچو صبح بهار
به آن زلف چون شام یلدا قسم
به آن شکرین خنده ی نوشبار
به آن دیدگان فریبا قسم
به اشکی که از دیده ی عاشقی
به دامن چکد ژاله آسا قسم
به آهی که از سینه ای سوخته
کشد شعله تا عرش اعلا قسم
به آن دردمندی که نومیدوار
فرو بسته چشم از مداوا قسم
به گم کرده راهی که از کاروان
جدا مانده افتاده از پا قسم
به خونین جگر لاله ی داغدار
که بنشسته تنها به صحرا قسم
به موجی که از دست ساحل مدام
خورد سیلی بی محابا قسم
به مهر و به ماه و به چرخ و فلک
به کوه و به دشت و به دریا قسم
به جانهای از عاشقی بیقرار
به دل های عشاق شیدا قسم
به آن ناله هایی که پر می کشد
به سوی خدا نیمه شبها قسم
به دلدادگان پریشان چو من
که در کوی یارند رسوا قسم
به عمری که در آرزویت گذشت
به دیروز و امروز و فردا قسم
به آیین طنازی و دلبری
به شیرین، به لیلا، به عذرا قسم
به پرهیز و تقوی و زهد و دروغ
به ساغر ، به مینا، به صهبا قسم
به میخانه و مسجد و خانقاه
به دیر و کنشت و کلیسا قسم
به حور و پریزاد و جن وملک
به جنت، به آدم، به حوا قسم
به آن آتشین پرتو ایزدی
که تابید بر طور سینا قسم
به هر دین که داری و هر مذهبی
به یحیی، به موسی، به عیسی قسم
که عشقت ز دل رفتنی نیست نیست
به ذات خداوند یکتا قسم
پرسید کسی منزل آن مهر گسل
گفتم که: دل منست او را منزل
گفتا که:
دلت کجاست؟
گفتم: بر ِ او
پرسید که:
او کجاست؟
گفتم: در دل.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

نقل قولهای عاشقانه

.- عشق=زندگی، ترس=مرگ. هیچ حد وسطی برای آن وجود ندارد.
•- عشق با دوست داشتن خودتان آغاز می شود.
•- کار نباید اولین اولویت زندگی شما باشد.
•- همیشه به ندای درونتان گوش دهید. به ندرت دروغ می گوید.
•- زندگی شما و زندگی آنها که دوستشان دارید، اکنون اتفاق می افتد. زندگی شما مقدمه ی نمایشی برای زندگی بعدی که خواهید داشت نیست....پس با عشق زندگی کنید.
•- هیچ ترازویی برای اندازه گیری عشقی که می توانیم به دیگران و خودمان بدهیم، وجود ندارد.
•- بخشش عشق را نباید روی تابلوی امتیازات برآورد کرد.
•- خوشبختی باید از درون شما آید.
•- پول موضوع زندگی نیست.
•- شکایت کردن فقط ترس، ناامنی، و بدبختی را بیشتر می کند.
•- هر روز با احساس قدرشناسی از خواب بیدار شوید.
•- شبها قبل از خواب، به آنچه که در طول روز نسبت به آن قدرشناس بوده اید فکر کنید.
•- برای رسیدن به آنچه واقعاً از زندگی می خواهید، هدف هایتان را پست و کم نکنید.
•- برای رسیدن به رویاهایتان و مهمتر از آن عشق تلاش کنید.
•- خودتان را باور کنید.
•- هر روز بیشترین تلاش خود را به کار گیرید، و هیچگاه به گذشته نگاه نکنید.
•- مجرد ماندن هیچ اشکالی ندارد.
•- تنها بودن به معنای شکست خوردگی نیست.
•- عشق، وقتی که انتظارش را ندارید در خانه تان را می زند.
•- برای عاشق شدن، هر روز و همیشه باید تمرین کنید.
•- عشق یک نبرد است، با آن به همین صورت برخورد کنید.
•- قرار عشقی مثل دوچرخه سواری است؛ شما هیچوقت فراموش نمی کنید که چطور باید آن را انجام دهید.
•- اگر تعداد دوستان واقعیتان به اندازه انگشتان یک دستتان باشد، واقعاً فرد خوشبختی هستید.
•- هر روز و همیشه تفریح کنید.
•- نفس همیشه شما را دچار مشکل می کند. جایی را پیدا کنید که آن را برای همیشه دفن کنید.
•- همه ی ما برنده هستیم. هیچ بازنده ای وجود ندارد. انتخاب با شماست.
•- از تجزیه و تحلیل بیش از حد دست بردارید، فقط عمل کنید.
•- قدم زدن درمانی بسیار عالی است. جسم را ورزش می دهد و فکر را روشن و پاک می کند.
•- هر روز یک نفر را تحسین کنید.
•- عشق به چه مربوط است؟...به همه چیز!
•- مسائل مادی به زندگی شما عشق و خوشبختی نمی آورد.
•- اگر اعتماد نکنید، نمی توانید عاشق شوید.
•- عشق شخصی دیگر باید متمم ما باشد نه مکمل ما.
•- اهمیت و زیبایی لمس کردن را درک کنید.
•- از کودک درونتان کمک و راهنمایی بخواهید.
•- عشق واقعی بی قید و شرط است.
•- عشق بهترین هدیه ای است که می توانید به کسی بدهید، مخصوصاً به خودتان.
•- درمورد هیچ زن یا مرد دیگری قضاوت نکنید؛ این حق را ندارید.
•- به هر کس به خاطر آنچه که هست احترام بگذارید، و با همه با یک میزان عشق و احترام رفتار کنید.
•- ترس نمی گذارد عشق را به طور کامل تجربه کنید.
•- جایی در درون همه ی ماست که به ما اجازه می دهد به عشق رجوع کنیم.
•- هر روز، برای خودتان وقت بگذارید.
•- هیچ وقت، همه چیز را نخواهیم فهمید. این زیبایی زندگی است و مهمتر اینکه زیبایی عشق است.
•- عشق واقعی با هیچ رشته ای به هم متصل نمی شود، هیچ توقعی هم وجود ندارد.
•- بدون توقع زندگی کنید، اینطوری هیچوقت ناامید نخواهید شد.
•- در رابطه هایتان، فردیت خودتان را حفظ کنید.
•- احساساتتان را صادقانه با همه در میان بگذارید.
•- سازش و مصالحه هیچ اشکالی ندارد.
•- همیشه خودتان را باور کنید.
•- برای اینکه عاشق شوید، باید بتوانید گذشت کنید، گذشتی کامل و بی قید و شرط.
•- دوست داشتن خودتان، خودپسندی نیست.
•- خوشبختی از درون خودتان می آید، نه از کسی دیگر.
•- صبر پاداش خوبی دارد.
•- رابطه های عاشقانه مستلزم تعهد است.
•- زندگی انتخاب است. بدانید که همیشه می توانید انتخاب کنید.
•- شما نمی توانید هیچ کس را تغییر دهید، مگر اینکه آن فرد خود بخواهد که تغییر کند.
•- هوشیاریتان را بالا برید.
•- همه ی ما می توانید فوق العاده باشیم، فقط کافی است خودمان را باور کنیم.
•- هیچگاه نخواهید توانست آن رابطه ی عاشقانه ای که می خواهید را با کسی داشته باشید، مگر اینکه برای رسیدن به آن سعی و تلاش کنید.
•- خودِ واقعیتان را به همه نشان دهید.
•- همیشه رویاها، اهداف، ارزشها و شیوه ی زندگی خودتان را بدون هیچگونه سازش، حفظ کنید.
•- مرغ همسایه هیچوقت غاز نیست.
•- قبل از اینکه بپرسید "تو همانی هستی که من می خواهم؟"، به خاطر داشته باشید که بپرسید: "تو همانی نیستی که من می خواهم؟"
•- هیچوقت از سوال کردن هراس نداشته باشید. پاسخ سوالها انتخاب های بهتری جلوی روی زندگیتان خواهد گذاشت.
•- صمیمیت جنسی باعث تقویت و جهندگی یک رابطه ی عاشقانه می شود.
•- واژه بهتری برای غیبت=تبادل اطلاعات
•- مادرم همیشه می گوید: "همه چیز را ساده بگیر."
•- زندگی ثروت، موفقیت و آنکه بیشتر پول درمی آورد نیست. زندگی درمورد عشق است.
•- یاد بگیرید که برای به دست آوردن چیزهای کوچک عرق نریزید و تلاش نکنید.
•- رفتار مثبت و سالم، زندگی شما را جلوتر خواهد انداخت.
خشم و حسادت فقط باعث بدبختی است.
•- وقتی افکار منفی به ذهنتان می آید، با به خاطر آوردن تجربه های خوب و مثبت از گذشته آنها را خاموش کنید.
•- فقط با افکار، حرف ها، و رفتارهای روزانه مان در مقابل دیگران، بخصوص فرزندانمان، می توانیم دنیایی زیبا و محبت آمیز خلق کنیم.
•- همه چیز را به خودتان نگیرید.
•- بدبختی عاشق همراهی است. از آن همراه دوری کنید.
•- همیشه از موفقیت و خوشبختی دیگران شاد شوید.
•- لبخند زدن آسان تر از اخم کردن است.
•- یک فرد موفق واقعی فروتن است و نیازی نمی بیند تا موفقیت یا ثروت خود را به دیگران نشان دهد.
•- موفقیت با دلار و سِنت اندازه گیری نمی شود.
•- خوشبختی همیشگی فقط یک رویا نیست.
•- نومیدی فقط بدبختی را مجذوب خود می کند.
•- یاد بگیرید که درست نفس بکشید، استرستان را کاهش خواهد داد.
•- زندگی تنوع زیادی از انتخاب های مختلف است. این ما هستیم که چه چیز را انتخاب کنیم.
•- اطرافتان را با افرادی مثبت و بامحبت پر کنید.
•- احساس ترس و ناامنی باعث انتخاب های بد می شود.
•- هیچ رابطه ای ارزش از دست دادن فردیت و شخصیتتان را ندارد.
•- یک ازدواج سالم وموفق آن است که طرفین بتوانند با هم مکالماتی طولانی داشته باشند.
•- "نه" گفتن هیچ اشکالی ندارد.
•- بیان احساساتتان در نوشتن برای روح و روانتان عالی است.
•- زندگی این نیست که همه را از خود خوشنود نگاه دارید.
•- هر روز با احساس قدرشناسی زندگی کنید.
•- با نگرانی فقط انرژیتان را هدر می دهید.
•- اگر ریسک نکنید، هیچ چیز به دست نمی آورید.
•- هر چه پیرتر می شوید، بهتر می شوید.
•- همیشه احساساتتان را صادقانه ابراز کنید، به خصوص وقتی روز بدی داشته اید.
•- احساسات دردناک و منفی اشکالی ندارد، اما نه اینکه بخواهید با آنها زندگی کنید.
•- وقتی عشق در یک رابطه فروکش می کند، حس آشنایی و آسایش چیزی است که زوج ها را کنار هم نگاه می دارد. حس آشنایی و آسودگی بدترین دلیل برای کنار هم ماندن است.
•- وقتی کسی می گوید: "روز بدی داشته ام." هیچوقت نگویید "بد فکر نکن." حرف شما به این معناست که درست نیست احساسات منفی خود را بروز دهی.
•- نقاط ضعف و قدرت خود را بشناسید.
•- هیچ وقت از درخواست کمک هراس نداشته باشید.
•- سوء استفاده ی فیزیکی و روحی قابل قبول نیست. از آنها خودداری کنید.
•- هر روز با عشق زندگی کنید.
•- اگر رویاهایتان را دنبال کنید، هیچوقت ناامید نخواهید شد.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

گشت زمان

روی دامان تو مستانه سر ما، زیباست
خواب پروانه به دوش گل ِزیبا، زیباست
در گریبان تو اشکم چه پر از جلوه شده است
شبنم آویخته بر دامن گلها، زیباست
در قفس مردن مرغان شکیبا، زیباست
بی خبر خلق از از این سوختن ما، بهتر.
شعله ی شمع، به تاریکی شبها زیباست
دست پرورده ی کس نیستم این عزّت من
جلوه ی لاله ی روییده به صحرا، زیباست
زین همه نقش و نگاری که بر این کارگه است
سر به زانو زدن مردم دانا زیباست
سرخی روی شفق نخوت خورشید شکست
سر نگون گشتن فواره ز بالا، زیباست
حاصل کرده ی ما گشت زمان می خواهد
عکس امروز، در آیینه ی فردا زیباست
در گذرگاه تو این گریه ی من زیبا نیست
حالت چشم تو هنگام تماشا زیباست

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

دوستت دارم1385

دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی
دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

فصل یازدهم

حالش رو نداشتم برم مدرسه ، خبری هم نبود میدونستم تا دو سه روز مدرسه سر کاری و تق ولقه.......دم یه تلفن عمومی و ایسادم و تلفن مدرسه رو گرفتم همونی گوشی رو برداشت که کارش داشتم آقای ضرغامی معاون مدرسه که اهل شهرستان رشت بود.خیلی باهم رفیق بودیم وشوخی میکردیم. هوای منو خیلی داشت عاشق صدای هایده بود و حاضر بود برای گرفتن نوار جدید اون واسم هر کاری بکنه. سلام کردم. با لحجه شیرین خودش گفت : به... به.... پارسال دوست امسال آشنا احمد آقاجان.بازم که حب جیم خوردی پسر . وقتی تنها بودیم با این اسم منو صدا میکرد. گفتم :به جان آقای ضرغامی یه خبری برات دارم که بهت بگم پر در میاری. ذوق زده گفت : جان من ....خانم هایده جان ترانه جدید خونده.
خنده ام گرفت . گفتم نه بابا از اینم مهمتر با عصبانیت گفت : حرف دهنت رو بفهم پسر جان . از این مهمتر خبری تو دنیا وجود نداره . فهمیدی . بعد با دلخوری گفت:از چشمم افتادی .
به شوخی گفتم کجا آقا ، رو دماغتون.همیشه در مورد دماغ گنده اش سربه سرش میذاشتم . تا اینو گفتم : به خنده افتاد و گفت : خیلی خوب حالا بگو ببینم چه خبره . گفتم : با اجازتون زنم گرفتم. از تعجب گفت:ا........ووووووو.....بگو جان من......
گفتم بجان شما......... گفت: سر بسرم میزاری گفتم : بخدا نه....... گفت: ضرغامی بمیره راست میگی؟ گفتم خدا نکنه آقا بله راست میگم . پرسید تو قبل از عید که آدم....ببخشید مجرد بودی گفتم : یه دفعه پیش اومد . گفت: احمد آقاجان عمو ضرغام و.... سر کار نذاشتی . نا خود اگاه صدام بلند شدو گفتم: آقا مثه اینکه شما مارو گرفتین ها .گفتم نه.یکدفعه پیش اومد چهار روز پیش زنمون دادن
خودش رو جمع وجور کرد و گفت: بله ...بله.. فهمیدم.بعد با لحنی که معلوم بودخیلی خوشحال شده گفت: احمد آقا جان پس شیرینی رو افتادیم. گفتم چشم روی دوتا تخم چشمام. بعد اضافه کردم من امروز وفردا کار دارم نمیتونم بیام خودت یه جوری قضیه رو راست وریس کن گفت: آهان اما راست وریس کردن کار ها برای دو روز خرجت رو میباره بالا. گفتم باشه قبولت دارم .گفت دوتا کاست با حال از خانم هایده جان. گفتم باشه چشم گفت چشمت بی بلا . برو خیالت تخت. آب از آب تکون نمیخوره.اصلا" دو روز اول مدرسه که مدرسه بشو نیست. فقط قولت یادت نره ها گفتم : نه .....مگه تا حالا بد قولی هم داشتیم ؟ گفت الحق و والانصاف...نه
گفتم : پس فردا وپس فردا نه چهارشنبه میبینمت. گفت: باشه وبعد که دوزاریش افتاد . دستپاچه گفت این که شد سه روز
خندیدم و گفتم امروز که خودم نیومدم فردا و پس فردا رو هم مهمون شما وخانم هایده جان هستم.(این تکه رو مثل خودش بیان کردم) خداحافظ گفت: خیلی بد جنسی اگه دوستت نداشتم میدونستم چه پوستی ازت بکنم. گفتم دل بدل راه داره آقای ضرغامی خداحافظ خدا حافظی کرد وگوشی رو گذاشت. با خیال راحت از سه روز آینده به طرف جام جم حرکت کردم.
راه خیلی نزدیک بود و زود رسیدم.اول یه سر رفتم امور اداری ، با بچه های اون قسمت سلام وعلیکی کردم و یکی دوتا کار داشتم ، ردیف کردم. راجع به ورودم به دانشکده بعنوان سهمیه سازمانی قولهایی بهم داده بودند که اعلام کردند مصوبه اش را از مدیریت گرفته اند وبمحض ارائه مدرک دیپلم میتونم بعنوان سهمیهء سازمانی بدون کنکور وارد دانشکده سازمان شده و تحصیلات دانشگاهیم رو شروع کنم خیلی خوشحال شدم .بچه ها با اینکه نباید اینکار را میکردند اما یک کپی از نامه موافقت مدیریت رو بهم دادند.
با دمبم گردو میشکوندم خدارو شکر کردم به خاطر این همه محبت که در حقم کرده بود این دومین هدیه مهم زندگیم بود که در طول یک هفته گذشته گرفته بودم. خوشحال وخندان به طرف واحد دوبلاژ رفتم از در واحد که وارد شدم خدا رحمتش کنه : آقامهدی (آژیر) رو دیدم .داد زد و گفت:خودش اومد. بعد یه ورقه تکست داد دستم گفت بموقع رسیدی بدو تو استودیو این دو خط و بگو.
گفتم سلام. گفت علیک سلام. گفتم بزارین من بد بخت از راه برسم . گفت خوب رسیدی.........حالا برو تو.....
بعد منو بزور داخل استودیو فرستاد. مازیار بازیاران و تورج نصر داشتند طبق نقشهایی که داشتند تو سرو کله هم میزدنند ونقششون رو میگفتن . با سر سلام علیک کردم و نشستم پشت میکرفون دو خطی که آقامهدی میگفت :یه چیزی نزدیک به دوازده دقیقه فیلم بود که تا سینک بزنیم و بگیم یه چیزی نزدیک دوساعت وقتمونو گرفت بالا خره تموم شد واز استودیو زدیم بیرون به آقا مهدی گفتم خب اگه من نرسیده بودم چیکار میکردی نه گذاشت و نه برداشت گفت : خب میدادیم یه خر دیگه میگفت .بعد هم زد زیر خنده . کمی شوخی کردیم و گفت تو کجا بودی پسر ، باز غیبت زده بود . گفتم راستش گرفتاری خانوادگی داشتم .این جمله رو با تبختر وتفاخر گفتم جوری که با حالتی جواب داد : آره ارواح عمه ات حتما" دنبال خرج زن و بچه بودی ؟ مازیار وتورج داشتن دهن ما دوتا رو نیگا میکردن و منتظر بودن ببینن من چه جواب دندان شکنی بهش میدم . آخه ما همیشه کر کری داشتیم ، البته کاملا" شوخی . چون آقا مهدی بی اغراق حکم استاد وبزرگ من رو داشت من قیافه ای گرفتم وگفتم البته بچه که نه ، در همین حال شروع کردم با حلقه دستم ور رفتن و ادامه دادم اما زنم خب یه جورایی بله یه نیگاهی به من کرد و یه نیگاه به حلقه، چند لحظه سکوت و بهت و در حالیکه انگشتش رو سرم گذاشت گفت :فاتحه ؟... گفتم : فاتحه .. گفت :بالاخره کدوم یکی ماست خورتو گرفت(منظورش دوست دخترام بود) گفتم : عمرا".....هیچکدوم . گفت: پس کی ؟ گفتم : دختر داییم . گفت : امیدوارم ....ولش کن نفرینت نمی کنم بعد خندید واومد باهام ماچ وبوسه کرد ودر گوشم گفت : خوشبخت باشی .خوب کاری کردی. در این زمان مازیار پرید وشروع به ماچ وبوسه کردن و تبریک گفتن .بعدهم نوبت تورج رسید . در همین حال آقا مهدی شروع کرد به جار زدن که: آهای ایهاالناس . آخه من دردم رو به کی بگم . ما این احمد به این خوبی تو این مملکت داریم اونوقت میرن خر از قبرس وارد میکنن. اصلا" انگار نه انگار این همون آدمی که چند لحظه پیش در گوشی اون حرفارو بمن گفته. بچه های یکی یکی جمع می شدندکه بین چی شده باز آقامهدی شلوغ بازی درآورده که متوجه ماجرا شده ومی اومدن به من تبریک میگفتن. خلاصه تا سرم رو چرخوندم. دیدم ساعت دوازده ونیم وباید خودم رو زود برسونم مدرسه نازنین.واسه همین از بچه ها خداحافظی کردم وبدون اینکه به گروه کودک سر بزنم به طرف تجریش حرکت کردم . اینم اضافه کنم مازیار از کهنه کارای دوبلاژ و صمیمی ترین دوست من تو واحد بود با اینکه اختلاف سنی زیادی با هم داشتیم اما دوتا رفیق خوب بودیم. وقتی رسیدم دم مدرسه تازه زنگ خورد . در محلی که قرار گذاشته بودیم وایسادم تا نازنین اومد. اول که رسید یه ماچ آبدار منو کرد و بعد گفت: سلام. گفتم سلام خوشگل من. خیلی کیفت کوک تر از صبحه . گفت خبر نداری امروز خیلی ها رفتن تو خماری .بعد با دست چند تا از همکلاسیهاش رو که کمی دورتر وایساده بودن نشون داد و گفت : این ماچ آبدار هم از ته قلبم برای عزیز ترین چیز تو دنیابرام یعنی تو بود و هم برای کم کردن روی اون بچه ها بود پرسیدم دوستات هستن گفت آره ولی حسابی حسودیشون شده. بعد گفت ماشین رو روشن کن برو بغل دستشون گفتم هرچی شما دستور بدین قربان دوباره ماچم کرده وگفت دوستت دارم منم گفتنم : منم راه افتادم و رفتم نزدیک دوستای نازنین شیشه رو داد پایین وگفت ببخشین بچه ها شوهرم عجله داره وگرنه میرسوندیمتون. یه دستی تکون داد و شیشه داد بال و گفت برو . از خنده مرده بودم . گفتم تو اینقدر بدجنس نبودی نازنین من گفت: هنوزم نیستم عزیزم اما تو این یه سال و نیم گذشته ، این چند نفر خیلی من و دق ودرد دادن و چزوندن . بعد داد زد خداجون ازت ممنونم وباز پرید ومن رو یه ماچ دیگه کرد. خیلی احساساتی شده بود. گفتم تو مدرسه چه خبر بود. گفت : خیلی خبر ها ،خیلی ‌. اول یه جوجه کباب دبش به من میدی میخورم تا برات تعریف کنم گفتم : ای بچشم با حاتم چطوری . گفت با تو تو جهنم هم خوبم ،حاتم که بهشته. گاز ماشین رو گرفتم و به طرف ونک رفتیم. برای خوردن جوجه کباب حاتم.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

عـــــــا شق :[عمومی]

امروز می خواهم جایی رابا قلمم به تصویر بکشم که شا ید کمتر کسی پا به آنجا گذاشته جایی که من نامش را بهشت گمشده گذاردم
چشمانتان را ببندید و همرا ه با من نوشته های را تصور کنید :
آه چه صبح دل انگیزی چه هوای خوب و خنکی و چه جای زیبایی جاده ای خاکی در دل کوهستانی که اطرافش پر است از درختان بلند و کوههای بر افراشته و استوار که رازها در دل نهفته دارد درختان کهن سالی که سالیان دراز در این پهنه ی سبز در میان باد و باران و طوفان همچون کوه مقاوم و استوار مانده اند اینجا تا چشم کار میکند کوههای به هم پیوسته البرز را می بینی که سرتاسر شان را جنگل های انبوه پوشانده است .جاده بی انتهاست و هر چه می رویم گویی پایانی ندارد صخره های بزرگ و سر سخت که در دل خود چشمه ی کوچکی را جای دادند تا رهگذران این جاده ی بی انتها ازنوشیدن آب خنک و گوارای این چشمه لذت ببرند .از هر چه بگذریم حرف میوه ها ی خوش مزه ی وحشی را نمی توان نادیده گرفت میوه های خوش عطر و طعم با رنگهای زیبا به به چه آلوی ترش خوشمزه ای وای چه زرشک کوهی خوش طعمی جای شما خالی خیلی خوشمزه بود آنقدر این جاده زیباست که قلمم از توصیف آن عاجز است
اما زیباترین چیز در این کوهستان غروب خورشید در دل کوههای بر افراشته خورشیدی که با تمام گرمای سوزان وجودش دلی مهربان دارد و آنقدر دلنتگ است که تاب نمی آورد و با چشمانی پر از اشک و صورتی سرخ در دل کوهها نا پدید میشود و وقتی خورشید از آسمان و زمین قهر میکند و میرود ماه در آسمان سیاه شب با تمام غرورش طلوع میکند و ستاره ها تک به تک چون ارتشی صف کشیده طلوع میکنند اینجا آسمان در یک قدمی توست دستانت را بلند کن فاصله ی تو تا آسمان قد یک شاخه گل سرخ است حس میکنی در آسمانی چنین زیبا با هزاران ستاره و شاید میلیونها ستاره بهترین شب زندگیت را تجربه میکنی از همه که بگذریم آسمان آنقدر به تو نزدیک است که حتی کهکشان را هم میبینی آنقدر زیباست که وقتی شهابی غروب میکند اوج زیبایی آنرا احساس می کنی فقط در چنین جایی و در چنین شبی زیبا یک سبد حصیری میخواهی تا تمام ستاره را بچینی و همراه خود به یادگار ببری . نمی دانم چقدر قلمم توانست زیبایی هایی را که دیده ام به تصویر بکشد اما هر چه بود برای من زیباترین جای دنیا و بهشت گمشده ی رویا هایم بود

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

خدایا فقط تو هستی......... :[عمومی]

خدایا تو بگو من چطور فقط عاشق توباشم بگو چطور اسیر این دنیای مادی نشم از عشق تو دم میزنم ولی هزاران بار دور ازتو هستم عاشق تو خودش را درگیر دنیا نمی کنه عاشق تو فقط تورا می بینه وابسته به قراردادهای دنیایی نیست عاشق تو غمگین نیست از نارسایی های مادی ، تورا دارد و بس و سیراب سیراب ازهمه چیز اخه من کجا اینچنینم دوست دارم تورا ،دوست دارم عاشق واقعی باشم ولی همچنان سرگردانم اسیر مسائل مادی هستم دم از عشق تو می زنم ولی تا یه مشکلی پیش میاد کم میارم کسی نیست کمک کنه احسای تنهای میکنم یادم میره تو کس بی کسونی تو همه کس منی کسی که تورا داشته باشه دیگه احتیاج به هیچ کس نداره ای خدا فقط تو هستی وبس تنها تو حقیقتی هر چیزی غیر از تو عاری از حقیقته

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

عشق در ۱۰ جمله

عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.
عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.
عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.
عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.
عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.
عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.
عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.
عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه.
عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.
عشق.........
عشق 10 عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

من به یاد عطر بارون زده ی گلای پونه میکشیدم پای خستمو تو جاده...

صدای خش خش برگای خزونی توی گوشم ناله میکرد آسمون بغضشو تو پرده ی ابرای سیاهش پاره میکرد
رعد و برق نگاه شهرو با صداش خواب زده میکرد زمین از این همه سنگینی باد به روی شونش گله میکرد
همچنان پای پیاده فارغ از صدای خشم آسمونی بی خیال از ناله ها و گله های برگای زرد خزونی
جاده های بی کسی رو گم میکردم آروم آروم تن غربت رو میشستم زیر قطره های بارون
من به یاد عطر بارون زده ی گلای پونه میکشیدم پای خستمو تو جاده به هوای بوی خونه
وقتی که صدای خونه منو تا آخر جاده می کشونه این سراب پشت جاده که چشامو می پوشونه...

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

دل من عاشق شده طفلی گناهی نداره...

دل من عاشق شده طفلی گناهی نداره، چشای مست تو هی سر به سر من میذاره،
من نگفتم که دلم چقدر هواخواه تو ِ ، عاشق چشما و اون قلب گنهکار تو ِ ،
من نگفتم ولی با چشام که فریاد می‌زدم، با نگاه عاشقم اسمتو هی داد می‌زدم،
حالا یاد خنده‌هات به قلب من سنگ می‌زنه، صورت خنده‌هامو با غصه‌هات رنگ می‌زنه،
حالا چشم تو دیگه دنبال چشمای دیگست، دستایی رو دوست دارم که توی دستای دیگست

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه...

من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم واسه عشق بازی موجا قامتم یه بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا
تا که یک روز تو رسیدی پا گذاشتی توی قلبم غصه های عاشقی رو تو ووجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد واسه داشتن عشقت همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه ابر و باد دریا وگفتند حس عا شقی همینه
اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا منو دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا
حالا رو خاک ووجودم نه گلی هست نه درختی لحظه های بی تو بودن میگذرند اما به سختی
دل تنها وغریبم داره این گوشه میپوسه اما وقت مردن باز سراغتو می گیره
میرسه روزی که قعر دریا میشه جونم اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

گفتم پشیمون، گفتی که هرگز...

از پشت شیشه، تصویر این شهر، دلگیره همیشه
شهر غریب، دلهای غمگین، هوای بی تو، هوای سنگین
خونه ی بی تو، مثل یه زندون، حیف من و تو، حیف عشقمون
خونه ی بی تـــــــو مثل یه زندون حیف من و تو حیف عشقمون
حیف تو بود، حیف تو بود، ای گل من
عشق اگه بود، عشق تو بود، ای گل من
حیف تو بود، حیف تو بود، ای قلب من
...آخر جاده عاشقی تنها شدم
گفتی خداحافظ .. گفتم خداحافظ
گفتم پشیمون، گفتی که هرگز
نفس بریده، دستای لرزون
اشک توی چشمام، حیف نگفتم بمون
غم یه عــاشـــق .. غم کمی نیست، چه فایده از اشـــک وقتی، وقتی کسی نیست
درد یه عاشق، درد کمی نیست، چه فایده از اشک، وقتی، وقتی کسی نیست
حیف تو بود، حیف تو بود، ای گل من، عشق اگه بود، عشق تو بود ای گل من
حیف تو بود، حیف تو بود، بر باد بری، مثل یه قصه ی کهنه شده از یاد بری

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))