گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

قصه عشق!

قصه عشق!

در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی

 

احساسات . روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند.

 

اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزس از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت

 

تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک

 

خواست.

 

"ثروت، مرا هم با خود می بری؟"

 

ثروت جواب داد:

 

"نه نمی توانم. مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست. من هیچ جایی برای تو ندارم."

 

عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.

 

"غرور لطفاً به من کمک کن."

 

"نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی."

 

پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.

 

"غم لطفاً مرا با خود ببر."

 

"آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم."

 

شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غدق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.

 

ناگهان صدایی شنید:

 

" بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم."

 

صدای یک  بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند

 

ناجی به راه خود رفت.

 

عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود  پرسید:

 

" چه کسی به من کمک کرد؟"

 

دانش جواب داد: "او زمان بود."

 

"زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟"

 

دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که:

 

"چون  تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند." 

هنوز باور ندارم

هنوز باور ندارم

همچنان لحظه های سرد تنهایی میگذرد اما هنوز باور ندارم که تنهایم!

همچنان عمر میگذرد ولی هنوز باور ندارم که در این دو روز دنیا دو روز آن پر از غم است !

همچنان زندگی ساز خودش را میزند ولی سرنوشت با آن ساز نمی رقصد!

همچنان در حسرت بهار نشسته ام ، اما نمیدانم که خزانی زیباتر از بهار را پشت سر گذاشته ام !

این دل لحظه به لحظه بهانه هایش را بیشتر میکند اما نمیداند حتی این بهانه ها نیز دیگر به یاری او نمی آید !

همچنان هوای چشمهایم گریان است ، روزها بارانیست و شبها طوفانیست !

همچنان این لحظه های نفسگیر زندگی را میگذرانم اما هنوز باور ندارم که دیگر هیچ امیدی در قلبم نیست !

امید من دیروز بود که گذشت ، امید من فرداست که از فردا نیز نا امیدم !

دیروز هر چه بود گذشت ، اما هر چه پیش خواهد آمد دیگر نخواهد گذشت و در دلم باقی خواهد ماند !

همچنان از نگاه گل پژمرده در گلدان خشک میفهمم که پرپرم!

همچنان از آواز بی صدای پرنده در قفس میفهمم که من نیز در قفسی به بزرگی دنیا اسیرم!

همچنان از سکوت سرد شبانه میفهمم که آسمان بی مهتاب است و امشب نیز شب دلگیریست !

کسی نیست که به داد این دل برسد ، هر کسی به داد دل خودش میرسد،به داد و فریاد این دل تنها نمیرسد !

همچنان باید درون خودم فریاد بزنم ، درون خودم اشک بریزم و ناله کنم !

ای خدا تو شاهد روزگار من باش ، و بیا این درد بی درمان مرا درمان کن !

دلم میخواهد شاد باشم ، اما شادی جای دیگری اسیر است !

دلم میخواهد امیدوار باشم ، اما امید من خواب است !

همچنان لحظه های سرد زندگی میگذرد اما هنوز باور ندارم که وجودم از سردی لحظه ها یخ زده است !

هنوز باور ندارم

هنوز باور ندارم

همچنان لحظه های سرد تنهایی میگذرد اما هنوز باور ندارم که تنهایم!

همچنان عمر میگذرد ولی هنوز باور ندارم که در این دو روز دنیا دو روز آن پر از غم است !

همچنان زندگی ساز خودش را میزند ولی سرنوشت با آن ساز نمی رقصد!

همچنان در حسرت بهار نشسته ام ، اما نمیدانم که خزانی زیباتر از بهار را پشت سر گذاشته ام !

این دل لحظه به لحظه بهانه هایش را بیشتر میکنداما نمیداندحتی این بهانه ها نیز دیگر به یاری اونمی آید!

همچنان هوای چشمهایم گریان است ، روزها بارانیست و شبها طوفانیست !

همچنان این لحظه های نفسگیر زندگی را میگذرانم اما هنوز باور ندارم که دیگر هیچ امیدی در قلبم نیست !

امید من دیروز بود که گذشت ، امید من فرداست که از فردا نیز نا امیدم !

دیروز هر چه بود گذشت ، اما هر چه پیش خواهد آمد دیگر نخواهد گذشت و در دلم باقی خواهد ماند !

همچنان از نگاه گل پژمرده در گلدان خشک میفهمم که پرپرم!

همچنان از آواز بی صدای پرنده در قفس میفهمم که من نیز در قفسی به بزرگی دنیا اسیرم!

همچنان از سکوت سرد شبانه میفهمم که آسمان بی مهتاب است و امشب نیز شب دلگیریست !

کسی نیست که به داد این دل برسد ، هر کسی به داد دل خودش میرسد،به داد و فریاد این دل تنها نمیرسد !

همچنان باید درون خودم فریاد بزنم ، درون خودم اشک بریزم و ناله کنم !

ای خدا تو شاهد روزگار من باش ، و بیا این درد بی درمان مرا درمان کن !

دلم میخواهد شاد باشم ، اما شادی جای دیگری اسیر است !

دلم میخواهد امیدوار باشم ، اما امید من خواب است !

همچنان لحظه های سرد زندگی میگذرد اما هنوز باور ندارم که وجودم از سردی لحظه ها یخ زده است !

قصه عشق!

قصه عشق!

در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی

 

احساسات . روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند.

 

اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزس از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت

 

تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک

 

خواست.

 

"ثروت، مرا هم با خود می بری؟"

 

ثروت جواب داد:

 

"نه نمی توانم. مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست. من هیچ جایی برای تو ندارم."

 

عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.

 

"غرور لطفاً به من کمک کن."

 

"نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی."

 

پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.

 

"غم لطفاً مرا با خود ببر."

 

"آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم."

 

شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غدق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.

 

ناگهان صدایی شنید:

 

" بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم."

 

صدای یک  بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند

 

ناجی به راه خود رفت.

 

عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود  پرسید:

 

" چه کسی به من کمک کرد؟"

 

دانش جواب داد: "او زمان بود."

 

"زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟"

 

دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که:

 

"چون  تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند."

 

برای پرواز دیر نیست

چندیست که از عشق نا امدیم و به هم رسیدن را محال میدانیم !

چندیست که در حسرت عشق اشک میریزیم اما نمیدانیم که همان اشکها برای ما یک حسرت است !

چندیست که برای همیم اما دور از هم ، نمیدانیم که چه فرداهایی در انتظار ماست!

ای فرشته مهربانم برای پرواز دیر نیست !

 

بالهایت را باز کن ، بیا و در همین آسمان آبی پرواز کن!

پرواز کن تا به سقف آبی آسمان برسی و بر آن بوسه بزنی و بگویی من هنوز هم امیدوارم !

چندیست که در حسرت عشق نشسته ایم ، اما نمیدانیم که عشق نیز در حسرت ماست!

دیگر برای عاشق نشدن دیر است زیرا ما اینک یک دلداده ایم!

آسمان را بنگر ، شوق پرواز در پرنده های عاشق را بنگر ، حالا تو نیز پرواز کن !

ای بهترینم برای به هم رسیدن دیر نیست ،بیا تا عمرمان به سر نرسیده و هنوز دلهایمان

پر از شوق عاشقیست باهم پرواز کنیم!

 

بیا تا هنوز شور و شوق پرواز در دلهایمان است ، پرواز کنیم!

بیا تا از عشق هم نمرده ایم قلب آبی آسمان عشق را فتح کنیم!

برای پرواز دیر نیست ، هنوز هم میتوانیم خوشبخترین باشیم!

چندیست که با هم هستیم ولی تنهاییم، من در این سو به یادت خوشبختم و تو نیز در آن سو از دلتنگی ام گریانی !

دلتنگی ها را از دلت رها کن ، اشکها را از گونه هایت پاک کن و پرواز کن ، زیرا برای به هم رسیدن دیر نیست !

روزی خواهد آمد که با هم در آسمان خوشبختی پرواز خواهیم کرد ، تا اینبار همه ما را با حسرت بنگرند ، نه اینکه ما با حسرت به هم بنگریم!

 

برای پرواز دیر نیست ، هنوز هم شوق پرواز در دلهایمان باقیست.

آشنایی با نقاط تحریک پذیری و آماده کردن همسر

در شرح اهمیت معاشقه و ملاعبه قبل از برقراری رابطه جنسی همین بس که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که"همانند گنجشک آمیزش نکنید و همسر خود را آماده و راضی سازید "
در مقدمه هر آمیزشی جهت آماده کردن زن می توان از نقاط تحریک پذیری زن استفاده نمود و در صورتی که در شب زفاف نیز چنین استفاده ای شود استحکام مودت بیشتری حاصل می شود از لحاظ روانی ملاعبه ای که در فاصله قصد و اجرا اعمال می گردد رضایت بخش و آرامش دهنده بوده وعمل دخول هرگز نمی تواند نام تجاوز را به خود بگیرد و درک لذت جنسی را با تنی محو در آرامش که فقط جای لذت را باقی گذارده بهمراه خواهد ساخت . از نظر جسمی نیز مرد نعوظی پیدا کرده که ناشی از پرخون شدن نسج و اسفنجی سراسر آلت اوست و زن نیز پر خونی شعریه های سراسر دستگاه تناسلی را دارد مرد بدون دخالت ملاعبه و معاشقه دخولی انجام داده و انزالی صورت گرفته و در پی آن همه پرخونی ها مرد فرو کش کرده است ولی زن هیچ نفهمیده و این شعریه ای پر خون لگن و نعوظ زن برگشت نکرده و زن را به درد کمر بی ارزش اما پر دردی مبتلا می کند
نقاط تحریک پذیری

• سلول های واقع در هاله پستان : ملامسه و مالش پستان ها که هر چه به نوک آن نزدیکتر شود حساسیت بیشتر است البته بهتر است همه پستان و بعد قسمتی و بعد کمتر و بالاخره نوک آن را دریافت و مکیدن و لیسیدن پستانها که بسیار لذت بخش است

• کلیتوریس: در زن حکم آلت مرد را دارد و حتی ملامسه مختصرآن تحریک شدیدی به زن می دهد آلت مرد نیز با ملامسه زن تحریک می شود و هر چه به حشفه نزدیکتر حساس تر است تا به حدی که سلول های نوک آلت حتی گرمی و سردی را حس نکرده و فقط برای لذت درک کردنند

• سطح داخلی ران و لب های فرج نیز پاسخ می دهد و چنانچه انگشت را بر وتر های عضلانی که از هر دو طرف به استخوان می چسبند گذاشته و همانند به لرزه در آوردن تار های سیم عمل شود بهتر جواب می دهد ملامسه می تواند با دست ، دهان ، سر ، آلت و حتی لاشه پاصورت گیرد چه بسا مالیدن کف پا به پشت پای زن یا مالیدن پشت پا به کف پای زن بهترین تحریک باشد و یا زنی پیدا شود که با مالش سطح داخلی بازوهایش به سرعت به اوج لذت جنسی برسد

• بوسه قدیمی ترین نقطه شناخته شده برای تحریک است که شامل بوسیدن لب ها ، صورت ، لاله گوش ، گردن و یا هر قسمتی از بدن زن باشد که پیدا کردن نقطه های حساس تر مدتی طول می کشد و به نسبت بلوغ و فهم جنسی مرد و زن نقاط مربوطه شناخته می شود

• مکیدن زبان زن یا مکیدن زبان مرد توسط زن برای هر دو طرف تحریک کننده است

• عطر و بوی خوش : به محض آن که مرد با زن تماس پیدا کرد سوراخ های بینی او باز می شود و در مراکز هیجانی سمپاتیکی وی فعال شده ترشح اورنالیز شروع و در نتیجه فشار خون بالا رفته و بالاخره ترشحات دستگاه تناسلی شروع می شود . زن و مرد هر دو بوهای مخصوص خود را دارند که از لحاظ کیفی اثر عمیق بر یکدیگر دارند مثلا زن بوی دستان مرد را دوست دارد و دوست دارد همسرش به نام نوازش دستی به گونه ها و صورتش بکشد که بوی دستان او را حس کند . آنچه که در هر دو حنس محرک است بوی مناطق جنسی زن و پوست بیضه های مرد است گرچه بوی طبیعی بدن زن و مرد برای یکدیگر فوق العاده است اما استفاده از عطر ی که خوشایند همسر باشد نیز توصیه می شود نکته مهم در این مورد رعایت بهداشت و زدودن موهای زائد و برطرف کردن هر گونه عفونت و بوی بد است که برای هر دو طرف مخصوصا زن لازم و ضروری است

• گفتار های عاشقانه : تحریک فقط به نوع فیزیکی محدود نمی شود و نوع روانی نیز دارد که باید به صورت همزمان استفاده شود صحبت های عاشقانه که هنگام رسیدن دو دلداده به هم بینشان رد و بدل می شود بسیار پر اهمیت است

نکته آخر این که مرد با فکر و یا در نظر آوردن نقاط شهوت انگیز و یا عوامل روانی نعوظ به او دست داده و اغلب در این حالت تحریک شده به حساب می آید آنچه بر زن لازم است تحریک موضعی نیست بلکه تحریک موقعی است و آن زمانی است که مرد در حالیکه دخول انجام می دهد زود نعوظ وی پایان می یابد و دخالت زن با تحریک مرد در حالی که عضلات مهبل را بر روی آلت مرد فشار داده رانها را بهم نزدیک می کند و امکانا با دست مالیدن به پشت مرد در امتداد ستون فقرات وی ، نعوظ مرد برگشته و مرد را راضی می سازد



منبع وب سایت بین المللی و بزرگ

WWW.PICTURES-MOVIES-MUSIK-JORJINA-HARRY-GARRY-CNN.COM

AND

WWW.PASARGADSAEED.BLOGFA.COM

AND NUMBER WEB

درج مطلب در هر وبی بلامانع با ذکر منبع میباشد

با متخلفین برخورد قانونی میشود

تب یانگوم

این خانم من اسیر یانگوم شده است

چندی است دگر جدا زمردم شده است

یک جمعه اگر رخش نبیند گرید

گویی سری جواهرش گم شده است

*********************

هرجمعه شبم خراب یانگوم شده است

چون همسر من عاشق خانم شده است

ای کاش که آدینه شبی مژده دهند

الباقی سریال دگر گم شده است

*********************

چندی است عیال تب یانگوم دارد

هر جمعه مرا به خانه ام می کارد

گر پشه لگد زند به این گوهر قصر

دریا دریا سرشک غم می بارد

*********************

بیماری نوظهور میداین ( (made in )کُره است

آثار و علائمش مثال خوره است

هرکس که شود دچار درد یانگوم

آدینه ی او توأم با دلهره است

********************

روزی دیدم عیال گریان شده است

ازشدت گریه درب و داغان شده است

از علت آن سوأل کردم ، فرمود

هـِن مرده و یانگومم پریشان شده است